نغض

لغت نامه دهخدا

نغض. [ ن َ ] ( ع ص ) آنکه بلرزد سرش و بجنبد در رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ( اِ )غضروف کتف و یا هرجای که جنبان باشد. ( ناظم الاطباء ). نُغض. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به نُغض شود. || شترمرغ یا گله ای از شترمرغان . ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). اشتر مرغ. ( مهذب الاسماء ). نِغض. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) جنبیدن. مضطرب گردیدن . ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نَغَض. نغوض. نغضان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جنبیدن دندان کودک وقت افتادن. نغوض. ( ناظم الاطباء ). || جنبانیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نَغَض. نغوض. نغضان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جنبانیدن سر را . ( از اقرب الموارد ) ( از تاج المصادر بیهقی ). || شتران را بر حوض آوردن و بعد از خوردن آب از هر دو شتر، قوی را برآورده ضعیف را بجایش داخل کردن در حوض. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سطبر گردیدن پالان شتر. ( آنندراج ). || ستبر گردیدن کوهان شتر. نغوض. ( ناظم الاطباء ). || زیاد شدن. نَغَض. نغوض. نغضان. ( اقرب الموارد ). || زیاد و انبوه شدن ابرها و متحیرانه درپی یکدیگر جنبیدن بی آنکه سیر کنند و روان شوند. ( ازمتن اللغة ). ستبر شدن و بسیار گشتن ابر و بعضی از آن بر روی بعضی درغلطیدن و از جای خود حرکت نکردن. ( از ناظم الاطباء ). انبوه شدن ابرها سپس جنبیدن ، چنانکه آن را از پس یکدیگر متحرک بینی و حال آنکه روان نیستند. ( از اقرب الموارد ). فهو ناغض و نغاض. ( متن اللغة ). نَغَض. نغوض. نغضان. ( اقرب الموارد ). || حرکت کردن ابر بر هم نشسته. ( آنندراج ). || حرکت کردن و نهضت لشکر به سوی دشمن. ( از متن اللغة ): نغضوا الی العدو؛ نهضوا. ( اقرب الموارد ). نَغَض. نغوض. نغضان. || سست شدن کار: نغض امره ؛وهی ، فهو نَغض. نَغَض. نغوض. نغضان. ( متن اللغة ).

نغض. [ ن َ غ َ ] ( ع مص ) نَغض. نغوض. نَغَضان. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ). رجوع به نَغض شود.

نغض. [ ن ِ ] ( ع اِ ) شترمرغ نر یا گله شترمرغ. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نَغض شود.

نغض. [ ن ُ ] ( ع اِ ) کرکرانک کتف یا هر جا که جنبان باشد. ( آنندراج ). سرشانه. ( مهذب الاسماء ). ناغض. ( اقرب الموارد ). نَغض. ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به ناغض شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

محال نغض : چرخهای چاه که بزرگ باشد . چرخ های بزرگ چاه آبکشی . چرخهای متحرک .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
حرکت کردن و حرکت دادن. گویند: نَغَضَ الشَّیْ‏ءُ: تَحَرَکَ وَ اضْطَرَبَ» و نیز گویند: «نَغَضَ الشَّیْ‏ءَ» در نهایه از ابن زبیر نقل شده: «اِنَّ الْکَعْبَةَ لَمَّااحْتَرَقَتْ نَغَضَتْ» کعبه چون از آتش بنی امیه سوخت حرکت کرد. . طبرسی فرموده: نغض حرکت دادن سر است به بالا و پایین بردن یعنی حتما سرشان را به سوی تو تکان داده و خواهند گفت قیامت کی می‏رسد؟ بگو: شاید نزدیک باشد، این لفظ فقط یکبار در کلام الله آمده است راغب گفته: انغاض حرکت دادن سر است به سوی دیگری به حالت تعجب.

پیشنهاد کاربران

بپرس