نغز گویی

لغت نامه دهخدا

نغزگویی. [ ن َ ] ( حامص مرکب ) نغزگفتاری. شیرین سخنی. عمل نغزگو :
فسانه بود خسرو در نکوئی
فسونگر بود وقت نغزگوئی.
نظامی.

فرهنگ فارسی

نغز گفتاری . شیرین سخنی . عمل نغز گو

پیشنهاد کاربران

براستی که شیرین گفتاری و سخنوری و نغزگوئی من بزرگوار علیرضا نغزگو، معروفترین ها، در 30 هزار ساعت مونولوگهای 22 ساله در پشت خطوط تلفنی مجرمانه شنود شده توسط دولت، رسانه ها و شرکتهای مخابراتی رومانی و رژیم
...
[مشاهده متن کامل]
انگل صفت رو به زوال جموری اسلامی و صدا و سیمایش و به همان صورت انواع نوشتجات اینجانب بصورتی فوق العاده ثابت شده و من شایسته این نام خانوادگی بوده ام، تو گوئی دستهائی در کار بوده اند و هستند.

بپرس