نغاق

لغت نامه دهخدا

نغاق. [ ن ُ ] ( ع مص ) بانگ کردن زاغ. ( از المنجد ). غیق غیق کردن غراب . ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). نغیق. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). فهو نَغّاق. ( متن اللغة ). || قطع کردن شتر حنین را و دراز نکردن آن را. نغیق. بُغام. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به بُغام شود.

نغاق. [ ن َغ ْ غا ] ( ع ص ) غراب نغاق ؛ کثیرالنغیق ؛ زاغ بسیاربانگ. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). رجوع به نُغاق شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس