نعیق تو بسیار ما را عشیقی
نباید به یک دوست چندین نعیقا.
منوچهری.
گفتی نعیق غراب البین در پرده الحان اوست.( گلستان سعدی ). || صیحه. بانگ. || بانگ شبان به گوسفندان. ( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) بانگ کردن شبان گوسپندان خود را و زجر نمودن. ( آنندراج ). بانگ بر گوسفندان زدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). بانگ شبان به گوسفندان زدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). نعق. نعاق. نعقان. ( متن اللغة ). رجوع به نعق شود. || بانگ کردن کلاغ. ( تاج المصادر بیهقی ). نعاق. ( از متن اللغة ). رجوع به نعق و نعاق شود.