نعی

لغت نامه دهخدا

نعی. [ ن َع ْی ْ ] ( ع اِ ) خبر مرگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( مهذب الاسماء ). نَعی . ( منتهی الارب ). || ( مص ) خبر مرگ مرده را به کسی دادن. خبر مرگ کسی دادن. ( از منتهی الارب ). خبر مرگ کسی دادن. ( از زوزنی ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). نَعی . نُعیان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || آشکار کردن گناهان کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). بازنمودن و ظاهر ساختن گناهان کسی را بر او. ( از اقرب الموارد ). بدی های کسی را فاش گفتن. فاش کردن سیآت کسی. نَعی . نُعیان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ). || فراخواندن قوم را برای دفن مرده ای. ( از اقرب الموارد ).

نعی. [ ن َ عی ی ] ( ع اِ ) خبر مرگ. نَعْی ْ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به نَعْی ْ شود. || ( ص ) خبر مرگ آرنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ناعی. ( اقرب الموارد ). خبر مرگ دهنده. || خبر مرگ داده شده. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) نَعْی ْ. نُعیان. رجوع به نَعْی ْ شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) خبر مرگ کسی را دادن . ۲ - خبر مرگ : سرد مهرا روز . که این نعی جان سوز بدو رسید و فرونایستاد .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) خبر مرگ کسی را دادن . ۲ - (اِ. ) خبر مرگ .

فرهنگ عمید

خبر مرگ.

پیشنهاد کاربران

بپرس