( نعنعة ) نعنعة. [ ن َ ن َ ع َ ] ( ع اِ ) واحد نعنع است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نعنع شود. || ( مص ) کندی زبان ، یا بجای لع [ به ل ] نع [ به ن ] برآمدن از زبان. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب )( از تاج العروس ). || سست گردیدن نره اسب سپس قوت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از متن اللغة ).نعنعة. [ ن ُ ن ُ ع َ ] ( ع اِ ) حوصله. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). چینه دان مرغ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).