نعنع

لغت نامه دهخدا

نعنع. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] ( ع اِ ) پودینه. ( منتهی الارب ). نعناع. پودنه. ( دهار ). پودینه باغی. ( از بحر الجواهر ). رجوع به نعنا و نعناع شود :
می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر
می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان.
بسحاق.

نعنع. [ ن ُ ن ُ ] ( ع ص ) مرد دراز مضطرب خلقت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || فرج باریک و دراز و فروهشته. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مرد دراز مضطرب خلقت ٠ یا فرج باریک و دراز و فروهشت ٠

پیشنهاد کاربران

نَعْنَعْ: نعناع. طبیعت نعناع در آخر دوم گرم و خشکی است. و دارای رطوبت فضلیه. در جمیع افعال قوی تر از پونه می باشد. چکاندن عصاره نعناع با روغن گل سرخ تا سه دفعه جهت درمان خنازیری که در گردن بهم می رسد به
...
[مشاهده متن کامل]
غایت مؤثر است. قطور عصاره نعناع با عسلآب جهت درد گوش و مالیدن آن بر زبان جهت رفع خشونت زبان موثر است.

بپرس