نعم

/ne~am/

مترادف نعم: آری، بله، بلی، لبیک، تنعمات، عطایا، نعمت ها، هدایا

متضاد نعم: لا، نه

معنی انگلیسی:
yes

لغت نامه دهخدا

نعم. [ ن َ ] ( ع مص ) برهنه پای آمدن. ( از ناظم الاطباء ). || ( ق ) لغتی است در نَعَم. ( اقرب الموارد ).

نعم. [ ن َ م َ ] ( ع اِ ) نعم عین ؛ نعام عین. ( اقرب الموارد ). رجوع به نعام َ شود.

نعم. [ ن َ ع َ / ن َ ] ( ع اِ ) شتر و گوسپندیا بخصوص شتر و گفته اند ستور چرنده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شتر، بر گاو و گوسفند نیز اطلاق شود. ( از المنجد ). ج ، انعام ، نُعمان. جج ، اناعیم.

نعم. [ ن َ ع َ ] ( ع ق ) کلمه ایجاب و تصدیق به معنی آری و بلی. ( از غیاث اللغات ). حرف جواب است و اگربعد از ماضی واقع شود معنی آن تصدیق است چنانکه در «هل قام زید» و اگر بعد از مستقبل واقع شود معنی آن وعده است چنانکه «نعم » در جواب «هل تقول ». || بلی. آری. اجل. مقابل لا به معنی نه :
گر تو گوئی که مر او را بکرم نیست نظیر
همه گویند بلی و همه گویندنعم.
فرخی.
دیو است آنکس که هست عاصی درامر او
دیو در امر خدای عاصی باشد نعم.
منوچهری.
نه جز بر زبانش نعم را مکان
نه جز در عطاهاش کان نعم.
ناصرخسرو.
بر مجلس تو بنده را سوءالیست
ارجو که جوابش نعم فرستی
خود جز نعم از تو جواب ناید
گوئی نعم وپس نعم فرستی.
سوزنی.
مفتی علم سخائی وز تو سائل را
نیست جز قول نعم پاسخ و جز بذل نعم.
سوزنی.
مهتر ارچه بزند بنوازد
که یکی لاوهزارش نعم است.
خاقانی.
گفت بخشیدم به او ایمان نعم
ور تو خواهی این زمان زنده اش کنم.
مولوی.
با آنکه می بینم جفا امید می دارم وفا
چشمانت می گوید که لا ابروت می گوید نعم.
سعدی.
گفتم به درم بوسه دهی گفت دهم
گفتم بجز از بوسه دهی گفت نعم.
؟
|| ( مص ) سبز و تازه و نرم گردیدن چوب. سبز شدن و تازه و باطراوت گردیدن چوب. ( از منتهی الارب ). سبز شدن و تازه و باطراوت گردیدن چوب. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).

نعم. [ ن َ ع ِ] ( ع ص ) نرم و نازک و ملایم و نیک. ( ناظم الاطباء ).

نعم. [ ن ُ ] ( ع اِمص ، اِ ) نازکی و نرمی و نیکوئی. ( از غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). || خوشی عیش. ( یادداشت مؤلف ): یوم نعم ؛ یوم رغد و طرب. ( المنجد ).مقابل بؤس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ) ( مهذب الاسماء ). گویند: یوم نعم و یوم بؤس. ( اقرب الموارد ). ج ، اَنعم : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کلمه جواب و تصدیق آری بلی : گرملک زمین خواهی ازو روی نعم هست ور ملک فلک طمع کنی جای مگر نیست . ( عثمان مختاری . چا.همائی .۴۵ )
فعل مدح بمعنی نیک است . فعل ماضی است بمعنی : نیک است . و آنرا فعل مدح گویند مقابل سائ و بئس که فعل ذم است . این فعل چون افعال دیگر صرف نمی شود زیرا در زمان حال به صورت ماضی مستعمل است و در نعم .

فرهنگ معین

(نِ عَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ نعمت ، نعمت ها.
(نَ عَ ) [ ع . ] (اِ. ) چهارپا، مانند شتر و گوسفند. ج . انعام .
( ~. ) [ ع . ] (حر. ) آری ، بلی .
(نُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نازکی ، نرمی . ۲ - نیکویی ، خوبی ، مق . بؤس . ، ~ و بؤس نیکویی و بدی .

فرهنگ عمید

حرف جواب، کلمۀ تصدیق و ایجاب، بلی، آری.
ستور چرنده، به ویژه گاو و گوسفند.
= نعمت
نیکویی، خوبی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَّعَمِ: شتریا گاویا گوسفند
معنی نِعْمَ: چه نیکوست - چه خوب است
معنی نَعَمْ: آری - قبول دارم
معنی أَنْعَامٌ: چهار پایان(جمع نعم به معنی شتر،گاو و گوسفند)
ریشه کلمه:
نعم (۱۴۴ بار)

فعل غیرمتصرفی است برای انشاء مدح. . بهتر است پاداش عاملان . خدا سرپرست شماست خوب سرپرست و خوب یاراست. نِعما: همان نعم است و «ما» تمییز آن به معنی شی‏ء می‏باشد . تقدیر آن «نِعْمَ شَیْئاً» است یعنی اگر صدقات را آشکارا بدهید خوب کاری است آن. . در مجمع فرموده تقدیر آن «نِعْمَ شَیْئاً شَیْ‏ٌ یَعِظُکُمْ بِهِ» است. نَعَم: (بروزن فرس) حرف جواب و تصدیق است . آیا آنچه خدا وعده داده بود حق یافتید؟ گویند آری. این لفظ جمعا چهار بار در قرآن مجید آمده است: اعراف:44 و 114 - شعراء:42 - صافات:18.

پیشنهاد کاربران

نعمت ها
نعم=بله
کلمه عربی است
نِعَم = داده ها - دارایی - سرمایه
بله. بلی. آره
بله

بپرس