- نعلین چوبین ؛ آنچه مثل کفش از چوب ساخته به وقت استنجا و وضو در پاکنند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
|| کفش از چرم زرد که ارباب عمایم داشتندی. قسمی کفش علما و طلاب که پشت پاشنه نداشت ، به رنگ زرد، نوک آن کمی برگشته و بی پاشنه. مقابل صاغری. ( یادداشت مؤلف ) :
و از این ناحیت پوست و چرم و ابانکها سرخ و نعلین و خرما و پانیذ خیزد. ( حدود العالم ). و از کنبایه نعلین خیزد که به همه جهان ببرند. ( حدود العالم ). و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک. ( حدود العالم ).
دو گوشش بود مانند دو نعلین
دهانش چون شکیشی پر ز سرگین.
منجیک.
پرستارنعلین زرین بدست به پای ایستاده سر افکنده پست.
فردوسی.
طبق های زرین پر از مشک و عوددو نعلین زرین و جفتی عمود.
فردوسی.
یکی تخت سیمین فرستاد نیزدو نعلین زرین و هرگونه چیز.
فردوسی.
که شود سخت زود دیو لعین زیر نعلین بوتراب تراب.
ناصرخسرو.
نعلین و ردای تو دام دین است نزدیک من آن نعل یا ردا نیست.
ناصرخسرو.
پس نعلین برداشت وآن خادم را نعلینی چند بر گردن زد. ( نوروزنامه ).طیلسان موسی و نعلین هارونت چه سود
چون به زیر یک ردا فرعون داری صدهزار.
سنایی.
موسی استاده و گم کرده ز دهشت نعلین ارنی گفتنش از نور تجلی شنوند.
خاقانی.
به جست و جوی او بر بام افلاک دریده وهم را نعلین ادراک.
نظامی.
خاک نعلین تو ای دوست نمی یارم شدتا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم.
سعدی.
جان به زیر قدمت خاک توان کرد ولی گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن.
سعدی.
آن شنیدی که صوفئی می کوفت زیر نعلین خویش میخی چند.
سعدی.
غیر نعلین و گیوه و موزه غیرمسحی و کفش و پای اوزار.
نظام قاری.
نعلین. [ ن َ ل َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش سردشت شهرستان مهاباد است. دهستان نعلین از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 2510 تن است. قراء مهم این دهستان عبارت است از: سرپونکان ، نبی آباد، موسی آلان ، گرور. مرکز دهستان قریه قلعه تاسیان است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).