نعق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
صیحه زدن. فریادکشیدن. گویند «نَعَقَ الرَّاعِیُ بِغَنَمِهِ» چوپان به گوسفندانش بانگ زد و زجرشان کرد. «نَعَقَ الْغُرابُ: صاحَ» کلاغ فریاد کشید. «نَعَقَ الْمُؤَذِنُ» صدایش را به اذان گفتن بلند کرد. . حکایت کافران (در اینکه سخن پیامبران را میشنوند و اعتنا نمیکنند) چنان است که شخصی به حیوانی که جز صدایی و ندایی نمیشنود، بانگ زند. این آیه در «دعو» مشروحا گفته شده است و این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است.
صیحه زدن. فریادکشیدن. گویند «نَعَقَ الرَّاعِیُ بِغَنَمِهِ» چوپان به گوسفندانش بانگ زد و زجرشان کرد. «نَعَقَ الْغُرابُ: صاحَ» کلاغ فریاد کشید. «نَعَقَ الْمُؤَذِنُ» صدایش را به اذان گفتن بلند کرد. . حکایت کافران (در اینکه سخن پیامبران را میشنوند و اعتنا نمیکنند) چنان است که شخصی به حیوانی که جز صدایی و ندایی نمیشنود، بانگ زند. این آیه در «دعو» مشروحا گفته شده است و این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است.
wikialkb: ریشه_نعق
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید