نعظ
لغت نامه دهخدا
نعظ. [ ن َ ع َ ] ( ع مص ) نعوظ. نَعظ. ( منتهی الارب ). برخاستن ذکر. رجوع به نَعظ شود.
نعظ. [ ن َ ع ِ ] ( ع ص ) حر نعظ؛ کس آزمند جماع. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شرم زن آزمند جماع. ( از منتهی الارب ). شبق. ( متن اللغة ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید