نَعش
واژه پارسی " نَش " که به چهر " نَعش" اربی گردیده است . نَش دیس دیگری از " نَس" به مینش نیستی بوده و به لاشه یا پیکر یا کالبد ( جسد ، جنازه ) بی جان بَرگفته می شود.
می توان به چهر نَش یا نَهش نوشت و خواند.
... [مشاهده متن کامل]
از آن جایی که زِبَر روی نون کشیده واگویی می شود از وات " ه " می شود بهره بُرد ، مانند" مِهر" که در گویش آمیانه" مِر " واگفته می شود.
ریخت دیگر از لاش پارسی است.
89061 سعید:
#نعش ؛ نعشه؛ نشه ؛ نسناس
همه این واژگان از ریشه *n�ḱ - ye - ti هند و آریایی است. به چم مردن
واژه *n�ḱ - ye - ti از دو بخش = *neḱ - به چم مرده هم خانواده با *mer - مر به چم مرگ و مردن که پیشین درباره آن سخن راندیم پسوند حاضر ساز * - yeti ساخته شده است.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه در آغاز و به شکل ایرانی باستان. *H�naćāt هاناکت به چم هلاکت بوده است.
و از نگری ( نظری ) واژه هلاکت ایرانی و پارسی است و از اوربی ( عربی ) گرفته نشده است.
در زیر دگرگونی واژه را از آریایی و ایران باستان تا کنون میبینیم:
*H�naćāt ایران باستان
*H�naśāt هندو آریایی
n�śanti سانسکریت
اوستایی našta>> پارسی نشه یا نعشه
پس از کشیدن مواد و خوردن باده روی میدهد.
اوستایی nas >> نعش مرده
اوستاییvīnə̄nāsā>> مرده این واژه به ریخت noxa در لاتین در آمده و واژه noise را در زبان انگلیسی ساخته است و بر هرگونه ناهمگونی در ارسال آوا و پیام را گویند.
نسناس: نس ناس:
نس: نس ( دیو ) برپایه�مزدیسنا�نام�دیوی�است که بر تنِ مرده می تازد.
ناس: ناظم الا طباء ناس را دسته از بوزینگان ترگمه ( ترجمه ) بیان نموده است.
در پارسی آن را نسناس خوانند و به جانوری نادر گویند که در عدن و عمان است و از جن ها باشد. فردی دیو خو و دیو روی را گویند. دیوی به روی و ریخت بوزینگان و ادمیان استکه بر مردگان می تازد. یک دست و یک چشم و یک پا ادمی دارد و مردمان قوم عاد آنها را گرفته و مرخورند.
نش: به بخش جنوبی خانه که آفتاب گیری کم است و بیشتر سایه است نیز گویند.
نعش یا نش: مرده
نس: دیو
نشه: رویی از ادمی بعد از بهره از شراب و تریاک
نشه: نارسایی ؛ نارسایی در ارسال و دریافت پیام و آوا. انچه که فرنگی ها آن را noise گویند از ریشه nasti پارسی
واژه nas در پارسی امروز به ریخت لاش و نعش کاربرد دارد.
واژه lich و lich gate راهرویی که مرده را در آن می گذاشتند تا کشیش برای دعا خواندن بیایید. از ریشه لاش پارسی است
�Joseph Wright, editor ( 1902 ) , “LICH”, in�The English Dialect Dictionary:�[…], volume III ( H–L ) , London: Henry Frowde, �[…], publisher to the�English Dialect Society, �[…]; New York, N. Y. :�G. P. Putnam’s Sons, �OCLC�81937840.
منابع:
Cheung, Johnny ( 2007 ) , “*nas”, in�Etymological Dictionary of the Iranian Verb� ( Leiden Indo - European Etymological Dictionary Series; 2 ) , Leiden, Boston: Brill, �→ISBN, pages 282 - 284
Pokorny, Julius� ( 1959 ) , “nek̑ - ”, in�Indogermanisches etymologisches W�rterbuch�[Indo - European Etymological Dictionary] ( in German ) , volume 2, Bern, M�nchen: Francke Verlag, �page 762
Redhouse, James W. � ( 1890 ) , “لاش”, in�A Turkish and English Lexicon, Constantinople: A. H. Boyajian, �page 1621
@iranaryan مارا در ایتا دنبال کنید
لاش مرده ، لش مرده ( گویش تهرانی )
نعش: [ اصطلاح تعزیه ] اصطلاحی برای کسی که در تعزیه نقش بی اهمیت و بی سخنی را برعهده دارد، یا برای مدت کوتاهی ظاهر می شود و دوباره کنار می رود. بنابراین نعش نسخه ای برای خواندن در دست ندارد.
نیستی و نعش
در فرهنگ معین در بالا واژه نعش از عربی مشتق شده در حالیکه معرب فارسی است. واژه نیستی هم ریشه زبانهای هندواروپای از nec به چم نیستی که در زبانهای هندواروپایی nectar. یا نوشابه خدایان یونان باستان نام برده شده که اصطلاحأ نوشابه چیره گی خدایان تعبیر شده.
... [مشاهده متن کامل]
امروزه واژه nektar برای اب میوه نیز مصرف می شود.
اصل واژه نیستی در اوستا nasyeiti, فارسی باستان vinathayaty در سانسکریت nasyati
در یونانی nekros معنی نعش می دهد . از هم ریشه های انگلیس nectarines, necrosis, innocent, innocuous , nectar میباشند.
در زبان های محلی خصوصا در زبان ایل عرب خمسه فارس به جای نشئه گاها از نعشه و نحشه استفاده می شود که منظور حالت خوشی هست که بعد از کشیدن مواد مخدر مثل تریاک و یا نوشیدن مشروبات الکلی به انسان می دهد.
البته صحیح آن همان نشئه هست که از نشأه و نشوه گرفته شده است اما بین مردم نعشه و نحشه شدن کاربرد دارد
... [مشاهده متن کامل]