نعس

لغت نامه دهخدا

نعس. [ ن َ ] ( ع مص ) به خواب شدن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نعاس. ( منتهی الارب ). رجوع به نعاس شود. || نرم و سست گشتن رای. || سست شدن جسم. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). سست و ضعیف شدن جسم. ( از متن اللغة ). || کساد شدن بازار. ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) نرمی و سستی رای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نرمی و ضعف رای و جسم. ( از متن اللغة ). || سستی جسم. || کاستگی بازار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسادی و کاستگی بازار. ( از ناظم الاطباء ).

نعس. [ن ُع ْ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ناعس. رجوع به ناعِس شود.

فرهنگ فارسی

به خواب شدن ٠ نعاس ٠ یا نرم و سست گشتن رای ٠ یا سست شدن جسم ٠ یا کساد شدن بازار ٠

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَّاسِ: مردم
تکرار در قرآن: ۲(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس