نعر
لغت نامه دهخدا
نعر. [ ن َ ع َ ] ( ع مص ) مگس در بینی حمار درآمدن. ( از منتهی الارب ). داخل شدن نُعرَة در بینی خر. هو: نَعِر و هی نعرة. ( از متن اللغة ).
نعر. [ ن َ ع ِ ] ( ع ص ) حمار نعر؛ خری مگس گرفته. ( مهذب الاسماء ). ستور مگس در بینی درآمده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رجوع به نَعَر شود. || آن که در یک جای قرار نگیرد. ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آنکه یکجا قرار نگیرد. ( منتهی الارب ). تأنیث آن نَعِرَة است. ( اقرب الموارد ).
نعر. [ ن ُ ع َ ] ( ع اِ ) بچه ناتمام گور خر در رحم مادر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جنین صورت گرفته در زهدان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || باد که در بینی درآید و آواز زه برآرد . ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ثمر نخستین اراک. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). نخستین بار درخت اراک. ( ناظم الاطباء ). نُعَرَة. ( متن اللغة ). || مگس ازرق فام ستوران. || مگس که در بینی ستور درآید پس به چیزی درنیاید. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ج ِ نعرة، به معنی خیشوم است. ( از المنجد ). رجوع به نعرة شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید