نعج
لغت نامه دهخدا
نعج. [ ن َ ع َ ] ( ع اِمص ) گرانی دل از خوردن گوشت میش. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). فربهی و گرانی دل از خوردن گوشت میش. ( ناظم الاطباء ). || سپیدی خالص. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) سپید خالص گردیدن. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). سپیدی سپیدشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). خالص شدن سپیدی رنگ. ( ازمتن اللغة ) ( از المنجد )، و هو نَعِج. ( متن اللغة ) . سفید یکدست شدن. سپید خالص شدن. سفید سفید شدن. || فربه شدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). فربه شدن شتر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || دل گرفتن از گوشت میش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).گران شدن دل از گوشت بیش [ کذا ] خوردن. ( زوزنی ). به تخمه مبتلا شدن بر اثر خوردن گوشت میش. ( از متن اللغة ). || به شتاب رفتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). به شتاب رفتن ناقه. ( از اقرب الموارد )( از متن اللغة ). لغتی است در معج. بدین معنی در لسان العرب نَعج و نعوج آمده است. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی نَاجٍ: نجات دهنده(مخفف ناجی)
تکرار در قرآن: ۴(بار)
نَعْجَة به معنی میش است جمع آن نَعاج است راغب گاو ماده و آهوی ماده را نیز در آن داخل دانسته است . یعنیگفت: این برادر من است نودونه تامیش دارد و من فثط یک میش دارم میگوید آن را به من تملیک کن (رجوع به کفل) و در سخن بر من غلبه کرده، داود گفت: برادرت در این تقاضا بر تو ستم کرده و بسیاری از شرکاء بعضی بر بعضی تجاوز میکنند. راجع به این ماجری رجوع شود به «داود»، این لفظ بیشتر از چهاربار د رکلام الله نیامده است.
تکرار در قرآن: ۴(بار)
نَعْجَة به معنی میش است جمع آن نَعاج است راغب گاو ماده و آهوی ماده را نیز در آن داخل دانسته است . یعنیگفت: این برادر من است نودونه تامیش دارد و من فثط یک میش دارم میگوید آن را به من تملیک کن (رجوع به کفل) و در سخن بر من غلبه کرده، داود گفت: برادرت در این تقاضا بر تو ستم کرده و بسیاری از شرکاء بعضی بر بعضی تجاوز میکنند. راجع به این ماجری رجوع شود به «داود»، این لفظ بیشتر از چهاربار د رکلام الله نیامده است.
wikialkb: ریشه_نعج
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید