[ویکی فقه] عبارت است از این ادعا که همه داوری های اخلاقی کاذبند، چرا که هدف آنها بیان واقعیت هایی در خصوص خوب و بد و درست و نادرست می باشد، در حالی که واقعیت ها و ارزش های عینی ای که این داوری های اخلاقی مسلم می دانند، وجود ندارد.
نظریه خطا نظریه ای فرا اخلاقی است و با مباحث معرفت شناختی و هستی شناختی در فرا اخلاق مرتبط است. اما برای روشن تر شدن معنای نظریه خطا بایستی آن را به نحوی دقیق تر توضیح دهیم که این امر مستلزم توضیح پاره ای از اصطلاحات فرا اخلاقی می باشد:
← واقع گرایی اخلاقی
محتوای نظریه خطا لوازم و نتایجی را در فلسفه اخلاق به همراه می آورد. یکی از نتایج بسیار مهم این نظریه نسبی شدن احکام و داوری های اخلاقی می باشد، از آن جا که نظریه خطا، نظریه ای غیر واقع گرایانه می باشد که وجود اوصاف اخلاقی را در جهان انکار می کند، اوصاف اخلاقی را نسبی لحاظ می کند. نسبی بودن اوصاف و داوری های اخلاقی بدین معناست که این داوری ها از فردی به فرد دیگر متغیر است؛ زیرا هیچ معیار عینی و واقعی برای داوری های اخلاقی انسان ها وجود ندارد، در نتیجه هر فردی خودش به تنهایی مقیاس و معیار درستی یا نادرستی اعمال خود خواهد بود. مساله بسیار مهمی که باید بدان توجه نمود این است که نسبی گرایی اخلاقی در معرض نقدهای فروانی می باشد که در صورت نسبیت نظریه خطا این نظریه نیز در معرض این نقدها خواهد بود. یکی از مهمترین این نقدها این است که اگر نظریه نسبی گرایی بطور کلی و در همه حوزه ها (از جمله اخلاق) درست باشد آن گاه این پرسش مطرح خواهد بود که خود نظریه نسبی گرایی مطلق است یا نسبی؟ اگر نسبی گرایی نظریه ای مطلق باشد خودش را نقض می کند؛ زیرا در بدو امر ادعای نسبی بودن داشته است. اما احتمال دیگر این است که نظریه نسبی گرایی خودش نیز نسبی باشد، یعنی طرفداران آن بپذیرند که خود این نظریه نیز می تواند پذیرفته و یا رد شود. در این صورت نیز نسبی گرایی خودشکن خواهد بود و خودش را نقض می کند؛ زیرا طرفدار نظریه نسبی گرایی در عین حال که آن را برای همه درست می داند، آن را برای همه درست نمی داند. نتیجه مهم دیگر نظریه خطا که از محتوای این نظریه بر می آید و از نسبی بودن آن ناشی می شود این است که اگر نظریه خطا درست باشد آن گاه دیگر اختلافات اخلاقی وجود نخواهند داشت و آنچه که در زبان عرفی اختلاف اخلاقی می نامیم امری ظاهری است و با فرض پذیرش غیر واقعی بودن اوصاف اخلاقی، چنین اختلاف نظری در حوزه اخلاق وجود ندارد. ولی عدم وجود اختلافات اخلاقی با شهودهای اخلاقی ما سازگار نیست و به راحتی نمی توان آن را توجیه کرد. البته طرفداران نسبی گرایی اخلاقی (و به تبع آن ها طرفداران نظریه خطا) می توانند اختلاف نظرهای اخلاقی را مربوط به حوزه تلقی و نگرش (عواطف و احساسات) بدانند نه امور واقع. بدین معنا که از نظر آنها تنها در صورتی اختلاف نظر اخلاقی با فرض غیر واقعی بودن اوصاف اخلاقی بی معناست که اوصاف اخلاقی را از نوع امور واقع و در نتیجه توصیفی بدانیم، اما از آنجا که نسبی گرایان و غیر واقع گرایان اوصاف و داوری های اخلاقی را از نوع نگرش و عاطفه و احساس می دانند می توانند تمایزی معقول میان اختلاف نظر در باور (بر سر امور واقع) و اختلاف در تلقی (بر سر چگونگی احساسی که آدمی در مورد امور واقع دارد) قائل شوند. بر همین مبنا آن ها اختلاف های اخلاقی را اختلافاتی در احساس و تلقی می دانند.
نظریه خطا نظریه ای فرا اخلاقی است و با مباحث معرفت شناختی و هستی شناختی در فرا اخلاق مرتبط است. اما برای روشن تر شدن معنای نظریه خطا بایستی آن را به نحوی دقیق تر توضیح دهیم که این امر مستلزم توضیح پاره ای از اصطلاحات فرا اخلاقی می باشد:
← واقع گرایی اخلاقی
محتوای نظریه خطا لوازم و نتایجی را در فلسفه اخلاق به همراه می آورد. یکی از نتایج بسیار مهم این نظریه نسبی شدن احکام و داوری های اخلاقی می باشد، از آن جا که نظریه خطا، نظریه ای غیر واقع گرایانه می باشد که وجود اوصاف اخلاقی را در جهان انکار می کند، اوصاف اخلاقی را نسبی لحاظ می کند. نسبی بودن اوصاف و داوری های اخلاقی بدین معناست که این داوری ها از فردی به فرد دیگر متغیر است؛ زیرا هیچ معیار عینی و واقعی برای داوری های اخلاقی انسان ها وجود ندارد، در نتیجه هر فردی خودش به تنهایی مقیاس و معیار درستی یا نادرستی اعمال خود خواهد بود. مساله بسیار مهمی که باید بدان توجه نمود این است که نسبی گرایی اخلاقی در معرض نقدهای فروانی می باشد که در صورت نسبیت نظریه خطا این نظریه نیز در معرض این نقدها خواهد بود. یکی از مهمترین این نقدها این است که اگر نظریه نسبی گرایی بطور کلی و در همه حوزه ها (از جمله اخلاق) درست باشد آن گاه این پرسش مطرح خواهد بود که خود نظریه نسبی گرایی مطلق است یا نسبی؟ اگر نسبی گرایی نظریه ای مطلق باشد خودش را نقض می کند؛ زیرا در بدو امر ادعای نسبی بودن داشته است. اما احتمال دیگر این است که نظریه نسبی گرایی خودش نیز نسبی باشد، یعنی طرفداران آن بپذیرند که خود این نظریه نیز می تواند پذیرفته و یا رد شود. در این صورت نیز نسبی گرایی خودشکن خواهد بود و خودش را نقض می کند؛ زیرا طرفدار نظریه نسبی گرایی در عین حال که آن را برای همه درست می داند، آن را برای همه درست نمی داند. نتیجه مهم دیگر نظریه خطا که از محتوای این نظریه بر می آید و از نسبی بودن آن ناشی می شود این است که اگر نظریه خطا درست باشد آن گاه دیگر اختلافات اخلاقی وجود نخواهند داشت و آنچه که در زبان عرفی اختلاف اخلاقی می نامیم امری ظاهری است و با فرض پذیرش غیر واقعی بودن اوصاف اخلاقی، چنین اختلاف نظری در حوزه اخلاق وجود ندارد. ولی عدم وجود اختلافات اخلاقی با شهودهای اخلاقی ما سازگار نیست و به راحتی نمی توان آن را توجیه کرد. البته طرفداران نسبی گرایی اخلاقی (و به تبع آن ها طرفداران نظریه خطا) می توانند اختلاف نظرهای اخلاقی را مربوط به حوزه تلقی و نگرش (عواطف و احساسات) بدانند نه امور واقع. بدین معنا که از نظر آنها تنها در صورتی اختلاف نظر اخلاقی با فرض غیر واقعی بودن اوصاف اخلاقی بی معناست که اوصاف اخلاقی را از نوع امور واقع و در نتیجه توصیفی بدانیم، اما از آنجا که نسبی گرایان و غیر واقع گرایان اوصاف و داوری های اخلاقی را از نوع نگرش و عاطفه و احساس می دانند می توانند تمایزی معقول میان اختلاف نظر در باور (بر سر امور واقع) و اختلاف در تلقی (بر سر چگونگی احساسی که آدمی در مورد امور واقع دارد) قائل شوند. بر همین مبنا آن ها اختلاف های اخلاقی را اختلافاتی در احساس و تلقی می دانند.
wikifeqh: نظریه_خطا