نظریه تاریخ مارکس

دانشنامه عمومی

نظریه تاریخ مارکس (کتاب). نظریه تاریخ مارکس، یک دفاع ( انگلیسی: Karl Marx's Theory of History: A Defence ) کتابی نوشتهٔ جرالد کوهن نویسنده مارکسیست است که گاهی شناخته شده به عنوان بزرگترین کاری که کوهن برای مارکسیسم انجام داده است.
کوهن توانست با این کتاب جایزه ایزاک دویچر را کسب کند، [ ۱] [ ۲] مارکسیسم را نقد می کند و از آن حمایت می کند، برای همین او را تحسین کردند. مانند مورخ جفری ارنست موریس د استیو کروکس[ ۳] و همچنین دانشمند سیاسی دیوید مک للان. [ ۴] از نظر فیلسوف پیتر سینگر، تفسیر کوهن بر مغایرت با مارکس از فلسفه هگلی مارکسیسم، به سبک قدیمی تر توانسته همچنان به طور درخشانی عمل کرده باشد. [ ۵]
کوهن جبرگرایی فناورانه برایش اهمیت بسزایی دارد؛ و آن را در کتاب نشان می دهد، در حالی که اندیشمندان قرن بیستم دربارهٔ دیدگاه های او مخالفت نشان دادند. نگاه کوهن به جبرگرایی فناورانه بیشتر شباهت با تفسیر کارل کائوتسکی وگئورگی پلخانف دارد[ ۶] کوهن اشاره می کند که تفسیر و توضیح عملی خواهند شد از آنجا که نتیجه هرکار تأثیر در فکر و توضیح آن کار دارد پس ارتباطات بر روی تولید و کارکرد اثر می گذارد و به یک وابسته هستند، [ ۷] اما در ادامه چنان چه به گفته کوهن توضیح و تفکر پایه هرچیز است با نگاه به نتیجه عملکرد تأثیر قوانین را می توان بر روی اقتصاد دید پس زیربنای اقتصادی پایه دیگر است، اما بر روبنا روابط اقتصادی وجود دارد که وجود این بخش مهم در روبنا نشان از چرخش و نقطه مقابل دارد. برای همین است که روبنا بر روی زیربنا اثر می گذارد و زیر بنا بر روی روبنا، رابطه بین نیروها و روابط تولید نیز از نظر عملکرد توضیح داده می شود: سطح توسعه نیروهای تولیدی جامعه ( یعنی قدرت های فناوری جامعه، شامل ابزار، ماشین آلات، مواد اولیه و نیروی کار ) ساختار اقتصادی جامعه را تعیین می کند، به این معنا که ساختاری از روابط اقتصادی را انتخاب می کند که بیشترین تلاش را برای تسهیل رشد بیشتر فناوری دارد. همان طور که چارلز تیلور می گوید، "این دو جهت تأثیر چنان دور از رقیب هستند که در واقع مکمل همدیگر باشند". توضیح عملکردی مستلزم آن است که عامل ثانویه تأثیر عالی بر عامل اصلی داشته باشد، زیرا این واقعیت موقتی ویژگی اصلی است. [ ۸]
عکس نظریه تاریخ مارکس (کتاب)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

نظریهٔ تاریخ مارکس به معنای درک تحولات جوامع بشری بر مبنای شرایط مادی در همهٔ دوره های تاریخی بشر است. معتقدان به این نظریه بر آنند که با استفاده از این نظریه نه تنها می توان علت همهٔ تحولات جامعهٔ بشری را در گذر تاریخ تجزیه و تحلیل کرد، بلکه با استفاده از این نظریه امکان پیش بینی آیندهٔ بشر هم امکان پذیر است.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشرفت های چشم گیر در زمینهٔ دانش های کاربردی و صنعت که در سدهٔ هجدهم و نیمهٔ نخست سدهٔ نوزدهم در اروپا رخ داد منجر به تحولی اساسی در نگرش اندیشمندان غرب به علوم انسانی و اجتماعی گردید. در نتیجهٔ این تحولِ نگاهِ اندیشمندان غربی به مسائل اجتماعی رویکردی علم محور به وجود آورد تا کاربرد واژهٔ "علوم" در علوم انسانی به معنای علوم کاربردی همانند فیزیک و شیمی و. . . مرسوم شود. بنا بر این رویکرد، همانگونه که پژوهشگرانِ علوم کاربردی با بکارگیری روش های علمیِ پذیرفته شده به نتایجی تاثیر گذار دست پیدا می کنند تا از ندانسته های ما پرده برداشته و به آگاهی و دانش ما از مبهمات بیفزایند تا در این رهگذر به انسان هایی داناتر و وظیفه مند در قبالِ طبیعت و حیوان و هوا و حیاتِ خود و دیگران تبدیل شویم، اگر دانسته ها به فهمِ ما از اشیاء و وقایع پیرامونمان تبدیل می شوند و زندگی بهتری را برای بشر و طبیعت و جهانمان به ارمغان می آورد نیز به همان اندازه انتظار می رود آموزه ها در علوم انسانی با بکارگیری روش های علمی به نتایجی درست و کارگشا مُنتج شود. مبحث دیگری که منجر به دگرگونی نگرش اندیشمندانِ شرقی به علوم انسانی و اجتماعی گردید "نظریهٔ فرگشت داروین" بود. چارلز داروین دانشمند علوم طبیعی بود. وی در این نظریه نشان داد که زندگی در اصل یک فرایند طولانی از تکامل می باشد. تکاملی که در آن همهٔ موجودات زنده اَعَم از گیاهان و دیگر جانوران به سوی بهتر شدن و کاملتر شدن پیش می روند. این نظریه به سرعت به علوم انسانی به ویژه تاریخ و علوم اجتماعی گسترش پیدا کرد. بدین ترتیب همانگونه که گیاهان و جانوران در حال فرگشت و پیشرفت هستند جوامع بشری و انسانی نیز به سوی فرگشت و پیشرفت رهسپار هستند. بر طبق این دو نگرش یعنی نگرش "علم محور" و "تکامل گرا"، وظیفهٔ یک اندیشمند علوم انسانی و اجتماعی این است که بتواند قوانینی که منجر به فرگشت جوامع انسانی می شود را کشف کرده و روند فرگشت آن را تسریع نماید. با کشف این قوانین همانگونه که در علوم طبیعی و کاربردی به ابزارهایی پیشرفته تر دست می یابیم امیدواریم در علوم انسانی نیز بتوانیم جوامعی پیشرفته تر اخلاقی تر و تکامل یافته تر بسازیم. دو دسته از جامعه شناسانی که چنین نگاهی به علوم انسانی و جامعه شناسی داشته اند جامعه شناسان کارکردگرا و مارکسیسم بوده اند. در پاسخ به این پرسش که چه عاملِ بیرونی باعث تکامل جوامع انسانی می شود "جامعه شناسان کارکردگرا"نیازهای جامعه و محیطی ای که انسان در آن زندگی می کند را عامل این تکامل می دانند و جامعه شناسان مارکسیسم عاملِ تکاملِ جوامع انسانی را "اقتصاد" می دانند. پیش از پرداختن به نظریه ی ماده گرایی تاریخی مارکس باید به این نکته توجه کرد که این اندیشه که جوامع انسانی روبه تکامل است سال ها پیش از نظریهٔ تکامل داروین در میان اندیشمندان مطرح بود. برای نمونه هگل "روح ملل" را عامل تکامل جوامع بشری می دانست. اما تأثیری که نظریهٔ داروین بر این طرز تفکر گذاشت این بود که این نگرش را از یک نگرش صرفاً فلسفی به نگرشی علمی مبدل ساخت.

نظریه تاریخ مارکس
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/نظریه_تاریخ_مارکس

بپرس