نظریه برجسته سازی[ ۱] اشاره به تأثیر رسانه ها بر شناخت و نگرش ما و تعیین اولویت های ذهنی با بزرگ کردن بعضی از رویدادها در قالب خبر و گزارش دارد. رسانه ها ( چه صوتی و تصویری از نوع رادیو و تلویزیون و چه نوشتاری مثل روزنامه ها و سایت های اینترنتی و… ) با تمرکز بر بعضی از رویدادها، تلاش می کنند بر آگاهی و اطلاعات مردم تأثیر بگذارند و یک موضوع را برجسته کنند.
فرضیه برجسته سازی از اوایل دهه ۱۹۷۰ یکی از مفاهیم اصلی در نظریه های ارتباطات بوده است. این فرضیه مهم است، زیرا حاکی از شیوه ای است که رسانه ها می توانند بر جامعه اثر داشته باشند و این جایگزینی به منظور تغییر نگرش صورت می گیرد. همچنین شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه رسانه ها، دیدگاه افراد را در خصوص مشکلات مهمی که جامعه با آن مواجه است شکل می دهند. ممکن است مسائل و مشکلاتی که در رسانه ها مورد تأکید قرار گرفته است همان هایی نباشد که در واقعیت بارز است. همچنین شواهدی وجود دارد دایر بر اینکه هر چند رسانه ها تغییر نگرشی که ایجاد می کنند اندک است، با استفاده از مفهوم زمینه چینی، می توانند نفوذ مهمی اعمال کنند ( مانند نفوذ بر انتخابات ریاست جمهوری ) .
شواهد مربوط به برجسته سازی قطعی و فراگیر نیست، اما شواهد تأیید کننده کافی وجود دارد که بگوییم این مفهوم را باید جدی بگیریم.
رسانه ها البته نمی توانند «چگونه فکرکردن» را به مخاطبین تحمیل کنند. مخاطبان هشیار از این توان برخوردارند که بر مبنای منطق و دیدگاه انتقادی خود دست به انتخاب بزنند اما می توانند ( و توانسته اند ) تعیین کنند که مردم دربارهٔ «چه موضوعی» فکرشان مشغول باشد و چه چیز مسئله ما بشود. توجه داشته باشیم که اولویت ها، همیشه توسط زمینه ها و موقعیت های اجتماعی تعیین نمی شود. برجسته سازی یعنی این اندیشه که رسانه های خبری با ارائه خبرها، موضوعاتی را که عامه راجع به آن ها فکر می کنند، تعیین می نمایند.
با برجسته سازی و تکرار اخباری که بخشی از واقعیت را دارد و نیمهٔ پنهانش از نظرها محو است، افکار عمومی مهندسی و مسائل اولویت بندی می شوند.
«دونالد شاو»[ ۲] و «مکسول مک کومبز»[ ۳] که واضع نظریه برجسته سازی هستند در مقاله «کارکرد برجسته سازی مطبوعات»[ ۴] مهندسی افکار عمومی توسط رسانه ها را تشریح کرده و نشان داده اند رسانه ها در قالب گزارش های خبری، خط خودشان را پیش می برند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلففرضیه برجسته سازی از اوایل دهه ۱۹۷۰ یکی از مفاهیم اصلی در نظریه های ارتباطات بوده است. این فرضیه مهم است، زیرا حاکی از شیوه ای است که رسانه ها می توانند بر جامعه اثر داشته باشند و این جایگزینی به منظور تغییر نگرش صورت می گیرد. همچنین شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه رسانه ها، دیدگاه افراد را در خصوص مشکلات مهمی که جامعه با آن مواجه است شکل می دهند. ممکن است مسائل و مشکلاتی که در رسانه ها مورد تأکید قرار گرفته است همان هایی نباشد که در واقعیت بارز است. همچنین شواهدی وجود دارد دایر بر اینکه هر چند رسانه ها تغییر نگرشی که ایجاد می کنند اندک است، با استفاده از مفهوم زمینه چینی، می توانند نفوذ مهمی اعمال کنند ( مانند نفوذ بر انتخابات ریاست جمهوری ) .
شواهد مربوط به برجسته سازی قطعی و فراگیر نیست، اما شواهد تأیید کننده کافی وجود دارد که بگوییم این مفهوم را باید جدی بگیریم.
رسانه ها البته نمی توانند «چگونه فکرکردن» را به مخاطبین تحمیل کنند. مخاطبان هشیار از این توان برخوردارند که بر مبنای منطق و دیدگاه انتقادی خود دست به انتخاب بزنند اما می توانند ( و توانسته اند ) تعیین کنند که مردم دربارهٔ «چه موضوعی» فکرشان مشغول باشد و چه چیز مسئله ما بشود. توجه داشته باشیم که اولویت ها، همیشه توسط زمینه ها و موقعیت های اجتماعی تعیین نمی شود. برجسته سازی یعنی این اندیشه که رسانه های خبری با ارائه خبرها، موضوعاتی را که عامه راجع به آن ها فکر می کنند، تعیین می نمایند.
با برجسته سازی و تکرار اخباری که بخشی از واقعیت را دارد و نیمهٔ پنهانش از نظرها محو است، افکار عمومی مهندسی و مسائل اولویت بندی می شوند.
«دونالد شاو»[ ۲] و «مکسول مک کومبز»[ ۳] که واضع نظریه برجسته سازی هستند در مقاله «کارکرد برجسته سازی مطبوعات»[ ۴] مهندسی افکار عمومی توسط رسانه ها را تشریح کرده و نشان داده اند رسانه ها در قالب گزارش های خبری، خط خودشان را پیش می برند.
wiki: نظریه برجسته سازی