[ویکی فقه] برابری، نظریه ای بر پایه اعتقاد به همانند بودن انسان ها از جنبه وجودی و در نتیجه، لزوم رفتار یکسان با آن ها می باشد.
تأکید بر برابری انسان ها با یکدیگر پیشینه ای طولانی دارد، ولی در چند قرن گذشته، بویژه بعد از انقلاب فرانسه و دوره روشنگری، این اندیشه به نیرویی عمده برای تغییرات اساسی در حقوق عمومی و سیاسی در اروپا و شمال امریکا تبدیل شده و بتدریج بر کشورهای غیر اروپایی نیز اثر گذاشته است. در دهه های اخیر، مجامع بین المللی، به منظور تأکید بر برابری انسان ها با قطع نظر از نژاد، رنگ، طبقه اجتماعی، مذهب، ثروت، مقام، جنس و جز اینها، چندین مقاوله نامه و اعلامیه، تصویب کرده اند.
فرعی بودن تفاوت های ظاهری
آنچه در اندیشه برابری از دیر باز مطرح می شده، جنبه نظری آن بوده است. باتوجه به این که امور در ظاهر با یکدیگر تفاوت های محسوسی دارند، اعتقاد به برابری، مستلزم فرعی دانستن تفاوت ها و یکسان دیدن این اشیای بظاهر متفاوت و متنوّع از نگاهی کلّی است. با توجه به این نکته مهم که «برابری حکم می کند تا افراد همسان از حقوق همسان برخوردار شوند»، پرسش جدّی این است که وجود تفاوت های بسیار در نژاد، رنگ، خصوصیات محیطی، وضع تاریخی و سیاسی و مالی، بهره هوشی، قابلیّت فنّی، ویژگی های جسمی و سایر تفاوت های میان انسان ها، و نیز با تمایزهایی که در مراحل مختلف زندگی برای آن ها پیش می آید (مانند کسب مهارت، موفقّیت در امتحان، شهروند یا بیگانه بودن، التزام به قانون، و فضیلت های اخلاقی)، آیا همه انسان ها باید در یک گروه قرار گیرند و قوانین و امکانات و فرصت ها برای همه آن ها یکسان باشد، یا آن که در طبقات و گروه های متعدّد دسته بندی شوند و با افراد هر طبقه و گروه یکسان برخورد شود. این پرسش، بویژه از آنرو که با عدالت ارتباط دارد، حایز اهمیّت است. ارسطو با تصریح بر اینکه «هیچ حکومتی نپاید، مگر آن که بر پایه دادگری استوار باشد»، تمایز بین برخی گروه های اجتماع را ضروری می دانست، و نیز باور داشت که کسانی «بطبع، سزاوار بندگی اند» و بنابراین، بر آن بود که یونانیان می توانند آنان را به زیر فرمان آورند. این نظر او بدان معنا بود که برابری همه انسان ها در برخورداری از مواهب اجتماعی و سیاسی عادلانه نیست. سن سیمون، فیلسوف فرانسوی (۱۷۶۰ـ۱۸۲۵)، نیز با این استدلال که نابرابری به صورت مشهود در طبیعت وجود دارد و هماهنگی با طبیعت لازم است، از نابرابری انسان ها در زندگی اجتماعی دفاع می کرد و البتّه، بر لزوم برابری فرصت ها به منظور رشددادن استعدادها تأکید می ورزید. اما برای مثال، در دیدگاه مسیحیت، همه انسان ها از آنرو که آفریدگان خدا هستند، همسان تلقّی می شدند؛ یا حقوقدانان رومی، انسان ها را از لحاظ جوهر برابر می دانستند؛ و همین تلقّی بود که در اعلامیه حقوق بشر در ۱۹۴۸ تجلّی کرد.
نسبی بودن برابری
در هر حال، اعتقاد به برابری غالباً به منزله نادیده گرفتن یا کوچک شمردن برخی تفاوتها و اصلی دانستن و بزرگ شمردن برخی دیگر است؛ مثلاً ممکن است اختلاف نژادی یا قومی را اصل بگیرند و فقط افراد یک نژاد یا قوم را یکسان بینگارند. در برابر، ممکن است تفاوت در استعداد و قابلیت یا کار بر جسته را ملاک طبقه بندی قرار دهند و سایر تفاوتها را کنار بگذارند. از این گذشته، در سیر تاریخی اندیشه برابری، گاهی فقط یکسانی مالی و اقتصادی وجهه نظر بوده است، گاهی بر همسانی در برابر قانون تأکید می شده است، گاهی از برابری فرصت های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و غیر آن سخن می گفته اند و گاهی به برابری پاداش در برابر کار یکسان نظر داشته اند.
ازنگاه قرآن و روایات
...
تأکید بر برابری انسان ها با یکدیگر پیشینه ای طولانی دارد، ولی در چند قرن گذشته، بویژه بعد از انقلاب فرانسه و دوره روشنگری، این اندیشه به نیرویی عمده برای تغییرات اساسی در حقوق عمومی و سیاسی در اروپا و شمال امریکا تبدیل شده و بتدریج بر کشورهای غیر اروپایی نیز اثر گذاشته است. در دهه های اخیر، مجامع بین المللی، به منظور تأکید بر برابری انسان ها با قطع نظر از نژاد، رنگ، طبقه اجتماعی، مذهب، ثروت، مقام، جنس و جز اینها، چندین مقاوله نامه و اعلامیه، تصویب کرده اند.
فرعی بودن تفاوت های ظاهری
آنچه در اندیشه برابری از دیر باز مطرح می شده، جنبه نظری آن بوده است. باتوجه به این که امور در ظاهر با یکدیگر تفاوت های محسوسی دارند، اعتقاد به برابری، مستلزم فرعی دانستن تفاوت ها و یکسان دیدن این اشیای بظاهر متفاوت و متنوّع از نگاهی کلّی است. با توجه به این نکته مهم که «برابری حکم می کند تا افراد همسان از حقوق همسان برخوردار شوند»، پرسش جدّی این است که وجود تفاوت های بسیار در نژاد، رنگ، خصوصیات محیطی، وضع تاریخی و سیاسی و مالی، بهره هوشی، قابلیّت فنّی، ویژگی های جسمی و سایر تفاوت های میان انسان ها، و نیز با تمایزهایی که در مراحل مختلف زندگی برای آن ها پیش می آید (مانند کسب مهارت، موفقّیت در امتحان، شهروند یا بیگانه بودن، التزام به قانون، و فضیلت های اخلاقی)، آیا همه انسان ها باید در یک گروه قرار گیرند و قوانین و امکانات و فرصت ها برای همه آن ها یکسان باشد، یا آن که در طبقات و گروه های متعدّد دسته بندی شوند و با افراد هر طبقه و گروه یکسان برخورد شود. این پرسش، بویژه از آنرو که با عدالت ارتباط دارد، حایز اهمیّت است. ارسطو با تصریح بر اینکه «هیچ حکومتی نپاید، مگر آن که بر پایه دادگری استوار باشد»، تمایز بین برخی گروه های اجتماع را ضروری می دانست، و نیز باور داشت که کسانی «بطبع، سزاوار بندگی اند» و بنابراین، بر آن بود که یونانیان می توانند آنان را به زیر فرمان آورند. این نظر او بدان معنا بود که برابری همه انسان ها در برخورداری از مواهب اجتماعی و سیاسی عادلانه نیست. سن سیمون، فیلسوف فرانسوی (۱۷۶۰ـ۱۸۲۵)، نیز با این استدلال که نابرابری به صورت مشهود در طبیعت وجود دارد و هماهنگی با طبیعت لازم است، از نابرابری انسان ها در زندگی اجتماعی دفاع می کرد و البتّه، بر لزوم برابری فرصت ها به منظور رشددادن استعدادها تأکید می ورزید. اما برای مثال، در دیدگاه مسیحیت، همه انسان ها از آنرو که آفریدگان خدا هستند، همسان تلقّی می شدند؛ یا حقوقدانان رومی، انسان ها را از لحاظ جوهر برابر می دانستند؛ و همین تلقّی بود که در اعلامیه حقوق بشر در ۱۹۴۸ تجلّی کرد.
نسبی بودن برابری
در هر حال، اعتقاد به برابری غالباً به منزله نادیده گرفتن یا کوچک شمردن برخی تفاوتها و اصلی دانستن و بزرگ شمردن برخی دیگر است؛ مثلاً ممکن است اختلاف نژادی یا قومی را اصل بگیرند و فقط افراد یک نژاد یا قوم را یکسان بینگارند. در برابر، ممکن است تفاوت در استعداد و قابلیت یا کار بر جسته را ملاک طبقه بندی قرار دهند و سایر تفاوتها را کنار بگذارند. از این گذشته، در سیر تاریخی اندیشه برابری، گاهی فقط یکسانی مالی و اقتصادی وجهه نظر بوده است، گاهی بر همسانی در برابر قانون تأکید می شده است، گاهی از برابری فرصت های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و غیر آن سخن می گفته اند و گاهی به برابری پاداش در برابر کار یکسان نظر داشته اند.
ازنگاه قرآن و روایات
...
wikifeqh: نظریه_برابری