نظام وظیفه

/nezAmvazife/

برابر پارسی: دوره ی زیرپرچم

معنی انگلیسی:
compulsory military service

لغت نامه دهخدا

نظام وظیفه. [ ن ِ م ِ وَ ف َ / ف ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خدمت سربازی. رجوع به سربازی شود.

فرهنگ فارسی

خدمت سربازی

فرهنگ عمید

خدمت سربازی که جوانان طبق قانون انجام می دهند.

مترادف ها

service (اسم)
لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفه

پیشنهاد کاربران

بپرس