در جفای جهان نظاره کنان
مصلحت را به عدل چاره کنان.
نظامی.
نظاره کنان شهری و لشکری بر انصاف و آزرم اسکندری.
نظامی.
نظاره کنان. [ ن َظْ ظا رَ / رِ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال نگریستن و دیدن. تماشا کنان :
می رفت نهفته بر سر بام
نظاره کنان ز صبح تا شام.
نظامی.