گر نظائر گویم اینجا و مثال
فهم را ترسم که آرد اختلال.
مولوی.
|| ج ِ نَظور است. رجوع به نظور شود. || افاضل. اماثل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ). || گویند:عددت ابلهم نظائر؛ یعنی دو دو شمردم شتران ایشان را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).