نضیضه

لغت نامه دهخدا

( نضیضة ) نضیضة. [ ن َ ض َ ] ( ع اِ ) باران. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). باران اندک. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). باران قلیل یا ضعیف. ( از متن اللغة ). ج ، انضة، نضائض. || ابرهای سست. السحابة الضعیفة. ( متن اللغة ). || باد که آب آرد یا بادسست. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد )( از متن اللغة ). ج ، نضائض. || گروه. ( آنندراج ). گروه مردم. ( ناظم الاطباء ). گویند: جاؤوا باقصی نضیضتهم ؛ ای جماعتهم. ( اقرب الموارد ). || آواز گوشت به وقت بریان کردن. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). واحدِ نضائض است. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). ج ، نضائض. رجوع به نضائض شود. || تشنگی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). ابل ذات نضیضة و ذات نضائض ؛ ذات عطش. ( منتهی الارب )؛ شتران تشنه. ( ناظم الاطباء )؛ شتران تشنه ای که سیراب نشوند. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ).

پیشنهاد کاربران

بپرس