نضال. [ ن ِ ] ( ع مص ) تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی. ( آنندراج ). با یکدیگر تیر افکندن. تناضل. ( یادداشت مؤلف ). مناضلة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نیضال. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( متن اللغة ). رجوع به مناضلةشود. || گفتگوی عذر در پیش آوردن و دفع کردن. ( آنندراج ). || حمایت کردن و جدال کردن و دفاع کردن از کسی. ( ازالمنجد ) ( از اقرب الموارد ). مناضلة. نیضال. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رجوع به مناضلة شود. نضال. [ ن ُض ْ ضا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ناضل. رجوع به ناضل شود.