لغت نامه دهخدا
نضارة. [ ن َ رَ ] ( ع اِمص ) تازگی. تازه روئی. خوبی. ( منتهی الارب ). در اصل به معنی زیبائی و تابناکی روی است ، سپس در مورد هر فراخی و آسودگی به کار رفته. ( از متن اللغة ). نضرة. رجوع به نضارت شود. || ( مص ) تازه و با آب گردیدن .( از منتهی الارب ). تازه شدن. نیکو شدن. سبز شدن. ( فرهنگ خطی ). تازه و با آب گردیدن درخت و روی و رنگ. ( آنندراج ). تازه روی شدن. ( زوزنی ). زیبا شدن. بارواء و بهجت شدن. ( از متن اللغة ). خوب و زیبا شدن درخت و روی و رنگ و هر چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نضرة . نضور. نَضَر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نَضر. ( المنجد ). || ترو تازه گردانیدن . ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). تازه کردن. ( فرهنگ خطی ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) تازگی شادابی خرمی ( گیاه انسان ): ... مدار عمارت و آبادانی و بقای نضارت و حیات مولدات نباتی و حیوانی به آبست ...
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. شادابی و خرمی گیاه یا درخت.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید