نصیل

لغت نامه دهخدا

نصیل. [ ن َ ] ( ع اِ ) سنگی است دراز به اندازه یک گز که به آن چیزی کوبند. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، نُصُل. || تیر . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی بعدی شود. || تبر. فأس. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( متن اللغة ). || گندم صاف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گندم پاک کرده ، که در آن خاک و ریگ و جز آن نباشد. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || تلاق زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بَظر. ( متن اللغة ). || شعبه ای از وادی. ( از المنجد ). || کام دهن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || پیوند میان گردن و سر. زیر هر دو زنخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مفصل میان گردن و سر، زیر زنخ. ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || زیر گلوگاه. ( مهذب الاسماء ). حنک. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( متن اللغة ). || اعلای سر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). || نصیل الحجر؛ روی آن. ( از المنجد ). || نول مرغ یا بینی آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).خَطم. منقار مرغان. ( از اقرب الموارد ). ج ، نُصُل.

پیشنهاد کاربران

بپرس