نصیحت گوی. [ ن َ ح َ ] ( نف مرکب ) نصیحت گو. رجوع به نصیحت گو شود : نصیحت گوی را از ما بگو ای خواجه دم درکش که سیل از سر گذشت آن را که می ترسانی از باران.
سعدی.
فرهنگ فارسی
( نصیحت گو ی ) ( صفت ) پند دهنده ناصح : مقالات نصیحت گو همین است که سنگ انداز هجران در کمین است . ( حافظ .۳۵۶ )