نصیحت پدرانه ز من نکو بشنو
مگرد گرد هنر هیچ کآفت است هنر.
مسعودسعد.
هر که بر پادشگاه نصیحت بپوشاند... خود را خیانت کرده باشد. ( کلیله و دمنه ). هر سخنی که از سر نصیحت و شفقت رود بر اداء آن دلیری نتوان کرد. ( کلیله و دمنه ).ممکن است که او را به نصیحت من فرجی حاصل آید. ( کلیله و دمنه ). نصیحت بر ملأ فضیحت باشد. ( کیمیای سعادت ).فراوان سخن باشد آگنده گوش
نصیحت نگیرد مگر در خموش.
سعدی.
هر که خود را نصیحت نکند به نصیحت دیگران محتاج است. ( گلستان ).بی دل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش استماع ندارم لمن یقول.
سعدی.
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا را.
حافظ.
- نصیحت بازگرفتن ؛ از پند و اندرز دادن بازایستادن. از راهنمائی و خیرخواهی و نصیحت گویی دریغ کردن. دست از نصیحت کشیدن : هرچند چنین است از سلطان نصیحت بازنگیرم که خیانت کرده باشم تا خون وی و هیچکس نریزد. ( تاریخ بیهقی ص 178 ). در نرمی و سختی نصیحت بازنگیرم از او در هیچ جای. ( تاریخ بیهقی ص 316 ).- نصیحت پذیرفتن ؛ سخن شنودن. اندرز گوش کردن. نصیحت شنیدن. به پند و اندرز ناصح توجه و عمل کردن : خاندان شما قدیم است و اختیارنکنیم که بر دست من ویران شود نصیحت بپذیر و به صلح گرای. ( تاریخ بیهقی ص 202 ). ترا از بام قلعه به زیر اندازم تا دیگران نصیحت پذیرند و عبرت گیرند. ( گلستان ). دیدم که نصیحت نمی پذیرد. ( گلستان ).
- نصیحت شنیدن ؛ نصیحت پذیرفتن :
هرگز جماعتی که شنیدند سِرّ عشق
نشنیده ام که باز نصیحت شنیده اند.
سعدی.
گوش دل رفته به آواز سماع نتوانم که نصیحت شنوم.
سعدی.
هر که نصیحت نشنود سر ملامت شنیدن دارد. ( گلستان ).بیشتر بخوانید ...