نصرت کردن. [ ن ُ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) یاری کردن. یاری دادن. اعانت کردن. تأیید کردن : نصرت به دین کن ای بخرد مرخدای راگر بایدت که بهره بیابی ز نصرتش.ناصرخسرو.نصرةالدین چون عمر دین را همی نصرت کندعزدین در عز آن کوشد همی چون مرتضی.امیرمعزی ( از آنندراج ).