نصال. [ ن ِ ] ( ع اِ ) پیکان ها. ( غیاث اللغات ). ج ِنصل. رجوع به نَصْل شود : و شیاطین ملاحده به نصال شهب آسای متجنده بسیار سوخته گشتند. ( جهانگشای جوینی ). || فارسیان به معنی مفرد [ : پیکان تیر ] استعمال کنند. ( از آنندراج ) : آزمایش را گر تیر تو بر پیل زنی ز دگر سوی چو جویند بیابند نصال.