نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم.
حافظ.
|| نژادو اصل هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اصل مردم. ( مهذب الاسماء ). اصل. || مرجع. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). بازگشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اول هر چیزی. ( دستوراللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || جای غروب آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || دسته کارد. ( منتهی الارب ) ( دستوراللغة ) ( آنندراج ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). دسته کارد و شمشیر و نشکرده و درفش و جز آن. ( مهذب الاسماء ). ج ، نُصُب. || آلتی در شکم ماهی. ( ناظم الاطباء ). || در کتب فارسی اکثر به معنی مال ، زر، سرمایه. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || رتبه و جاه و لیاقت. || بخت. طالع. ( ناظم الاطباء ). || نصیب.بهره : سائل و زائر از مواهب او
سال و ماهند با نصیب ونصاب.
سوزنی.
هست صاحبقران اهل هنروز همه فضل با نصیب و نصاب.
سوزنی.
خواجه صاحب خراج کون و مرااز زکاتش نصاب دیدستند.
خاقانی.
|| مقدار معین از هر چیز : یک نصاب نقره هم بر وی فزود
تا که راضی گشت حرص آن جهود.
مولوی.
|| حد : حکم سلطنت و پادشاهی در نصاب ثبات مقرر گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 176 ). مناصب اعمال در نصاب استحقاق و استیهال مقرر گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 365 ).- افادت نصاب ؛ معلم دانا. ( ناظم الاطباء ).
- صاحب نصاب ؛ که مالش به حد نصاب رسیده و زکوة بر او واجب شده. کنایه ازمتمول و ثروتمند :
عقل از برات عزلت صاحب خراج گشت
ابر از زکوة دریا صاحب نصاب شد.
خاقانی.
جمله رسل بر درش مفلس طالب زکوةاو شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب.بیشتر بخوانید ...