نشگرده

لغت نامه دهخدا

نشگرده. [ ن ِ گ ِ دَ / دِ ] ( اِ ) آلتی است آهنی که بدان کفشدوزان چرم را قطع کنند و به هندی راپی گویند. ( غیاث اللغات ). افزاری است صحافان و کفشدوزان و سراجان را که بدان پوست را ببرند و بتراشند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). و آن را شفره نیز گویند و به عربی ازمیل خوانند. ( برهان قاطع ). دست افزاری بود مر صحافان و کفش گران و موزه و سراج سازان و امثالهم را که بدان پوست را ببرند و بتراشند و بپیرایند و آن را به تازی ازمیل خوانند. ( جهانگیری ). شفره. محذی. ( یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به نشکرده شود :
به نشگرده ببرید زن را گلو
تفو بر چنین ناشکیبا تفو.
بوشکور ( از انجمن آرا ).
|| آهنی تیز است چون هلالی که بر جانب نیزه نصب کنند شکار گور را. ازمیل. ( یادداشت مؤلف ). || تیغ دلاکان. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نشکرده شود :
امروز باسلیق مرا ترسا
بگشود بامداد به نشگرده.
کسائی.

فرهنگ عمید

= نشکرده

پیشنهاد کاربران

بپرس