لغت نامه دهخدا
نشوة. [ ن َش ْ وَ ] ( ع اِ ) مستی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). مستی یا آغاز سکر. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ) . مقابل هشیاری. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). || بوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رایحه. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || می خوارگی. مخموری. عیش و عشرت. || شراب حاضر کرده برای نوشیدن. || تریاق. اختلاط داروهای چند خصوصاً جهت دفع سم و زهر. || عطر. بوی خوش. خوش بوی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) اترجة نشوة؛ ترنج همان سال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) نُشوَة. نِشوُة. رجوع به نُشوَة شود.
نشوة. [ ن ُش ْ وَ ] ( ع مص ) بوی کردن چیزی را. ( از منتهی الارب ). بوی کردن خوشبوی را. ( آنندراج ). بوییدن چیزی را. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). نِشوَة. نَشوَة.( معجم متن اللغة ). || مست گردیدن. ( آنندراج ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). نَشوَة. نِشوَة. ( آنندراج ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). نَشْوْ. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || دانستن خبری را و بررسیدن آن را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). تخبر و تحقیق از منشاء خبر و دانستن آن را. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). تفحص در اخبار و گیرنده خبر و آگاهی واطلاع. ( ناظم الاطباء ). نِشوَة. نَشوَة. ( المنجد ) ( منتهی الارب ). || نشو. رجوع به نَشْوْ شود.
نشوة. [ ن ِش ْوَ ] ( ع مص ) نَشوَة. نُشوَة. رجوع به نُشوَة شود.
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید