نشوان

لغت نامه دهخدا

نشوان. [ ن َش ْ ] ( ع ص ) مست. ( از منتهی الارب ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( از معجم متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ). سکران. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). نشیان. ( معجم متن اللغة ) ( آنندراج ). و تأنیث آن نشوی است. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ).

نشوان. [ ن َ ] ( اِخ ) ابن سعیدالیمنی الحمیری مکنی به ابوسعید یا ابوالحسن . فقیه وادیب و شاعر و لغوی قرن ششم یمن است بر عده ای از قلاع یمن تسلط یافت و به سال 537 هَ. ق. درگذشت. ( از معجم المؤلفین ج 13 ص 86 ) ( الاعلام زرکلی ص 1099 ). و نیز رجوع به بقیةالوعاة ص 403 و ارشادالاریب ج 7 ص 206 شود.

فرهنگ فارسی

(صفت ) سکران مست : آنک صاف ساغر انصاف نخورده باشد و نشوان این شراب مختلف الالوان نگشته ...
ابن سعید الیمنی الحمیری مکنی به ابو سعید یا ابوالحسن فقیه و ادیب و شاعر و لغوی قرن ششم یمن است بر عده ای از قلاع یمن تسلط یافت و بسال ۵۳۷ هجری قمری در گذشت .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (ص . ) مَست .

فرهنگ عمید

مست.

پیشنهاد کاربران

بپرس