نشوء. [ ن ُ ] ( ع مص ) نشاءة. ( از منتهی الارب ). بربالیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). گوالیدن. ( صراح ). ( آنندراج ). بالیدن کودک. ( زوزنی ). جوان گشتن. ( آنندراج ). جوان گشتن و به حد ادراک رسیدن طفل. ( از المنجد ). بالیدن و به شباب رسیدن و در حقیقت از حد صبی گذشتن و به سن ادراک رسیدن طفل. ( از اقرب الموارد ). گوالیدن و به شباب رسیدن. بزرگ شدن و به عهد شباب درآمدن کودک و هنوز به سن کمال نرسیدن او. ( از معجم متن اللغة ). گویند: نشأت فی بنی فلان ؛ ای ربیت فیهم و شببت. ( المنجد ). نش ء. نشاءة. نشاء. نشائة. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). || آفریدن. ( آنندراج ). || زیستن. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). نشاء؛ حدث و تجدد و حییی. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || بلند برآمدن ابر. ( آنندراج ) ( از المنجد ). برآمدن و ظاهر شدن ابر. ( از معجم متن اللغة ). پدید آمدن. میغ. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ): نشاء اللیل ؛ ارتفع. ( معجم متن اللغة ).
فرهنگ معین
(نُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - روییدن ، پرورش یافتن . ۲ - نوپیدا شدن .