نشناختن

لغت نامه دهخدا

نشناختن. [ ن َ ش ِ ت َ / ن َ ت َ ] ( مص مرکب ) ناشناختن. مقابل شناختن. رجوع به شناختن شود. || انکار کردن. خستو نبودن. ( یادداشت مؤلف ). || تمیز ناکردن. تمیز ندادن. تشخیص ندادن :
آن عقیقی مئی که هر که بدید
از عقیق گداخته نشناخت.
رودکی.

فرهنگ فارسی

ناشناختن . مقابل شناختن . یا انکار کردن . خستو نبودن . یا تمیز ناکردن .

مترادف ها

cut (فعل)
قطع کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن

disown (فعل)
منکر شدن، رد کردن، نشناختن، از خود ندانستن، مالکیت چیزی را انکارکردن

فارسی به عربی

ارفض تملک

پیشنهاد کاربران

بپرس