نشناختن. [ ن َ ش ِ ت َ / ن َ ت َ ] ( مص مرکب ) ناشناختن. مقابل شناختن. رجوع به شناختن شود. || انکار کردن. خستو نبودن. ( یادداشت مؤلف ). || تمیز ناکردن. تمیز ندادن. تشخیص ندادن : آن عقیقی مئی که هر که بدیداز عقیق گداخته نشناخت.رودکی.
cut (فعل)قطع کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردنdisown (فعل)منکر شدن، رد کردن، نشناختن، از خود ندانستن، مالکیت چیزی را انکارکردن