نشق

لغت نامه دهخدا

نشق. [ ن َ ] ( ع مص ) بوی کردن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). بوی بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بوییدن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). شمیدن. ( یادداشت مؤلف ). نَشَق. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). || در دام آویخته شدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بسته شدن درجای. ( تاج المصادر بیهقی ). به دامی افتادن که از آن خلاص ممکن نیست. ( از اقرب الموارد از الاساس ). در دام افتادن. ( از المنجد ). گویند: نشق الظبی نشقا. ( منتهی الارب ). نَشَق. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) بوی. ( ناظم الاطباء ). شم. نَشَق. ( المنجد ).گویند: هذا ریح مکروهةالنشق ، ای الشم. ( آنندراج ).

نشق. [ ن َ ش َ ] ( ع مص ، اِ ) نشق. رجوع به نَشق شود.

نشق. [ ن َ ش ِ ] ( ع ص ) آن که چون به کاری درآید در آویزان باشد در وی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). مردی که در کاری افتاده باشد که از آن خلاصی نیابد. ( فرهنگ خطی ). آنکه چون به کاری درآید آویخته شود به آن کار به نحوی که رهائی از آن ممکن نباشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

نشق. [ ن ُ ش َ ] ( ع اِ ) ج ِ نشقة. رجوع به نُشقَة شود.

نشق. [ ن ِ ش َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه ، در 28 هزارگزی مشرق ترکمان و 20 هزارگزی راه تبریز به میانه ، در منطقه کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 609 تن سکنه دارد. محصولش غلات و بزرک و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

ده دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه استان سوم . در ۲۸ کیلومتری شمال خاوری ترکمان کوهستانی معتدل و ۶٠۹ تن سکنه دارد .
دهی است از دهستان تیر چائی بخش ترکمان شهرستان میانه در ۲۸ هزار گزی مشرق ترکمان و ۲٠ هزار گزی راه تبریز به میانه در منطق. کوهستانی معتدل هوائی واقع است و محصولش غلات و برزک و حبوبات شغل اهالی زراعت و گله داری است .

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس