نشستنی

لغت نامه دهخدا

نشستنی. [ ن ِ ش َ ت َ] ( ص لیاقت ) هر جائی و یا هر چیزی که بر آن می نشینند. || هر آنچه بر آن سوار می شوند، مانند اسب و اشتر و اراده و کشتی و جز آن. ( ناظم الاطباء ). || قابل سکونت. درخور سکنی که منزل کردن و اقامت کردن در آن شاید: این خانه دگر نشستنی نیست.

نشستنی. [ ن َ ش ُ ت َ ] ( ص لیاقت ) که قابل شست و شو نیست. مقابل شستنی. رجوع به شستنی شود.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - لایق نشستن . ۲ - شایسته جلوس در مجلس و بارگاه مقابل ایستادنی : و آن شصت مرد عیار پیشه هرکه نشستنی بود بنشستند و هرکه ایستادنی بود با یستادند..

پیشنهاد کاربران

بپرس