نشستنگاه


معنی انگلیسی:
perch

لغت نامه دهخدا

نشستنگاه. [ ن ِ ش َ ت َ ] ( اِ مرکب ) مکان نشستن. ( آنندراج ). جائی که بر آن کسی می نشیند. ( ناظم الاطباء ) || مجلس. ( یادداشت مؤلف ). || آن جائی که چیزی قرار می گیرد. ( ناظم الاطباء ). || اقامت گاه. ( از آنندراج ). محل اقامت.مسکن : آزرمی دخت به ناحیت اسدآباد قصری کرد به نام خویش کرد اندر هامون و نشستنگاهی بزرگوار بر سر تل. ( مجمل التواریخ ). || پای تخت. کرسی سلطان یا امیری در مملکت : لیث به خراسان بازگشت و به جیرفت آمد آنجا نشستنگاه خویش گرفت. ( تاریخ سیستان ). || مقعد. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). کون. ( ناظم الاطباء ). سرین. دبر.

فرهنگ فارسی

(اسم ) نشستگاه : درین ولایت نتوان بودن جایی که نشستنگاه ایشان باشد... ( سمک عیار .۱۵۶:۱ )

فرهنگ عمید

۱. جایی که کسی بنشیند، جای نشستن، نشیمنگاه، نشست جای.
۲. پای تخت.

پیشنهاد کاربران

بپرس