نشست

/neSast/

مترادف نشست: اجلاس، انجمن، جلسه، جلوس، گردهمایی، مجلس، مجمع، فرونشینی

معنی انگلیسی:
assembly, session, sitting, act of sitting, subsidence, sinking, convention, in _, percolation, sag, teach-in

لغت نامه دهخدا

نشست. [ ن ِ ش َ ] ( مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم و اسم مصدر است از نشستن. رجوع به نشستن شود. || نشستن. جلوس :
بزرگان گزیدند جای نشست
بیامد یکی مرد طشتی به دست.
فردوسی.
ز میدان بیامد به جای نشست
ابا پهلوانان خسروپرست.
فردوسی.
نکوهش مکن عاقلی را که در صف
برای نشست خود آخر گزیند.
خاقانی.
محاسن چو مردان ندارم به دست
نه مردی بود پیش مردان نشست.
سعدی.
شمارست نوبت بر این خوان نشست
که ما از تنعم بشستیم دست.
سعدی.
|| سکونت. مقام. ( یادداشت مؤلف ) :
ز یأجوج و مأجوج گیتی برست
زمین گشت جای نشیم و نشست.
فردوسی.
اگر ما به گستهم یازیم دست
به گیتی نیابیم جای نشست.
فردوسی.
چه جای نشست توبود آسیا
پر از گندم و خاک و چندی گیا.
فردوسی.
|| ماندن. توقف کردن :
ساقیا خیز و جام در ده زود
که نه بهر نشست آمده ایم.
عطار.
دنیاکه جسر عاقبتش خواند مصطفی
جای نشست نیست بباید گذار کرد.
سعدی.
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
فرمای خدمتی که برآید ز دست ما.
سعدی.
ز این طایفه کارما نخواهد شد راست
تا چند از این نشست برباید خاست.
؟ ( تاریخ آل سلجوق ).
|| سکون. عدم حرکت. ( یادداشت مؤلف ) :
خلق شود ز نشست دراز خلت مرد
که گنده گردد چون دیر ماند آب غدیر.
ابوالعلاء شوشتری.
|| خمودت. ( یادداشت مؤلف ). فتور :
از آن خشم آنگاه خالی شدی
که از تخم بابش یکی آمدی ،
نهانی نهادش برِ پشت دست
شدی آتش خشمش اندر نشست.
( یوسف و زلیخا ).
|| وضع نشستن. هیأت نشستن. ( ناظم الاطباء ). طریقه و طرز جلوس :
بگویم بدین ترک با زور دست
چنین یال و این خسروانی نشست.
فردوسی.
نگه کرد رستم سراپای اوی
نشست و سخن گفتن ورای اوی.
فردوسی.
به دل گفت شاهی است این پرخرد
کز اینسان نشست از شهان درخورد.
اسدی.
نهاد و نشست و ره و ساز او
بدان و مرا بر رسان راز او.
اسدی.
|| معاشرت. مخالطت. ( یادداشت مؤلف ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نشستن، جلوس، جلسه، نشست وبرخاست، معاشرت کردن
۱ - ( مصدر اسم ) نشستن جلوس . یا نشست و برخاست . ۱ - نشستن و بلند شدن . ۲ - آداب معاشرت . ۲ - طرز جلوس : یکی شاه بد هند راکید نام خردمند و بینا دل و شاد کام . دل بخردان داشت و مغز ردان نشست کیان فره موبدان . ( شا.بخ .۷ ص ۳ ) ۱۸۱۶ - ( اسم ) مجلس : بفرمود کو را به بیرون کنید . ز پیش نشستم به هامون کنید . ( شا.بخ .۷ ص ۴ ) ۱۸۶۲ - جلسه . ۵ - مقعد .

فرهنگ معین

(نِ شَ ) (مص م . ) ۱ - نشستن . ۲ - (اِ. ) جلسه ، گردهمائی . ۳ - کنایه از: اسب .

فرهنگ عمید

۱. = نشستن
۲. جلوس.
۳. جلسه.
۴. فرورفتگی زمین در اثر زلزله یا حوادث طبیعی دیگر.
* نشست وبرخاست:
۱. نشستن و برخاستن به صورت متوالی.
۲. [مجاز] آداب مجالست و معاشرت.

فرهنگستان زبان و ادب

{session} [عمومی] جلسات جداگانه ای که به موازات هم در یک فراهمایی علمی تشکیل شود و هر جلسه به بحث در زمینۀ خاصی بپردازد
{slumping} [باستان شناسی] فرونشستن تدریجی یا ناگهانی آکندها که موجب تغییر شکل لایه ها یا آکندهای باستان شناختی می شود
[حمل ونقل هوایی] ← فرود 3

دانشنامه عمومی

نشست (سازه). نشست در سازه به اعوجاج یا اختلال بخش هایی از یک ساختمان مربوط می شود:
• تراکم نابرابر شالوده های آن؛
• انقباض، مانند آنچه که در ساختمان های چوبی با قاب چوبی ایجاد می شود، به عنوان چارچوب، رطوبت را تنظیم می کند؛ یا
• بارهای نامنظم پس از ساخت اولیه آن به ساختمان اعمال می شود. [ ۱]
برخی از نشست ها پس از تکمیل ساخت و ساز کاملاً طبیعی است، اما نشست نابرابر ( متفاوت ) ممکن است باعث مشکلات قابل توجهی برای ساختمان ها شود.
عکس نشست (سازه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

اجلاس

مترادف ها

meet (اسم)
تقاطع، جلسه، نشست، نشستگاه، اشتراک

meeting (اسم)
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست

subsidence (اسم)
فرونشست، فروکش، فرونشینی، نشست، فروکشی، تخفیف درد و غیره

sitting (اسم)
جا، صندلی، جلسه، نشست

session (اسم)
مجلس، جلسه، نشست، دوره تحصیلی

seance (اسم)
جلسه، نشست، جلسه احضار ارواح و غیره

فارسی به عربی

اجتماع , جلسة ، اِجْتِماعُ

پیشنهاد کاربران

واژه نشست
معادل ابجد 810
تعداد حروف 4
تلفظ nešast
نقش دستوری اسم
ترکیب ( بن ماضیِ نشستن، اسم مصدر ) [پهلوی: nišast]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی neSast
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ لغت معین
دورِ همی

این واژه ی ساخته و پرداخته شده از سوی جوانان دوره ی کنونی را می توان همچنین برای ریشخند همایش ها و نشست هایی بی برنامه و بی آماج های روشن و گاه دهان پرکن که در کردار نه تنها آبی برای کسی گرم نمی کند که هزینه هایی نیز بر دوش توده های مردم و مالیات دهندگان می نهد، بکار برد؛ مانند نمونه ی زیر:
...
[مشاهده متن کامل]

همایش هایی پرخرج و بی بر و بار که در آن ها از همه چیز سخن به میان می آید جز رسیدگی به کار و بار دستگاه ها و نهادها، پیشرفت ها و واماندگی ها، بیلان کار و انتقاد از خود! گونه ای از آنچه جوانان به شوخی: �دورِ هَمی� نام نهاده اند؛ �دورِ هَمی� هایی که اگر از دید کاربردی به آن نگریسته شود از دور هم گرد آمدن های زنان نگونبخت چندین نسل پیش به بهانه ی سبزی پاک کردن، ترازی پایین تر و کارکردی ناچیزتر دارد.
برگرفته از پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۱۵ اسپند ماه ۱۳۹۶
https://www. behzadbozorgmehr. com/2018/03/blog - post_30. html

اجلاس، انجمن، جلسه، جلوس، گردهمایی، مجلس، مجمع، فرونشینی
اجلاس
meeting
gathering

بپرس