نشست و برخاست کردن


معنی انگلیسی:
mingle

فرهنگ فارسی

معاشرت کردن . رفت و آمد و داشتن یا هم نشینی کردن . مصاحبت .

پیشنهاد کاربران

Consort
نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. ملاقات کردن : بوصادق را نشست و خاست افتاد با قاضی بلخ ابوالعباس. ( تاریخ بیهقی ) .

بپرس