نشز

لغت نامه دهخدا

نشز. [ ن َ ] ( ع اِ ) مکان مرتفع. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نَشْزْ و نَشَز شود. || ( ص ) غلیظ شدید. ( از اقرب الموارد ). ج ، نشوز، نشاز. || ( مص ) بلند نشستن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ). برتر نشستن.( تاج المصادر بیهقی ). بلندی جستن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نشز فی مکانه نشزاً؛ ارتفع و امتنع. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). قوله تعالی : اذا قیل لکم انشزوا فانشزوا. ( قرآن 11/58 ). || برآمدن برجای مرتفعی از زمین. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || بلند شدن از جای خود. ( از ناظم الاطباء ).نشسته بودن و برخاستن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نشوز. ( ناظم الاطباء ). برجستن. ( یادداشت مؤلف ). برپا شدن. ( فرهنگ خطی ). || به شاخ خود برداشته بر زمین زدن. ( از منتهی الارب ). با شاخ خود از جای برداشتن و بر زمین کوبیدن. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). نشز بقرنه : برداشت آن را به شاخ خود و بر زمین زد. ( ناظم الاطباء ). || شوریدن دل کسی و برآمدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نشزت نفسه ؛ جاشت من الفزع. ( اقرب الموارد ).

نشز. [ ن َ ش َ ] ( ع ص ) کهنسال توانا. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مسن قوی. ( اقرب الموارد ). ج ، انشاز، نشاز. ||. مرد غلیظالعبل. ( اقرب الموارد ). مرد کلان ستبر . ( ناظم الاطباء ). مرد ضخم غلیظ. ( از المنجد ). || مرد شدید. ( از المنجد ). || بلندی جای. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نَشْزْ و نَشَر شود.

نشز. [ ن َ / ن َ ش َ ] ( ع اِ ) جای بلند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). مکان مرتفع. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). جای بلند و مرتفع. ( ناظم الاطباء ). نشاز. ( اقرب الموارد ). ج ، نشوز، انشاز، نشاز.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۵(بار)

پیشنهاد کاربران

بلندی . . . . . مرتفع . . . . . درجای بلند نشستن . . . . .
نشزه. . . زن قوی هیکل وستبر که برمردش بزرگی می کند ( برتری جویی می کند ) واورا برزمین می زند

بپرس