نشرة. [ ن ُ رَ ] ( ع اِ ) تعویذی که بدان بیمار و دیوانه را علاج کنند. ( ازاقرب الموارد ) ( از المنجد ). رقیه و افسون که بر دیوانه و مریض دمند. ( منتهی الارب ). رجوع به نشره شود.
نشره. [ ن َ رَ ] ( اِ ) شادی ختم قرآن. ( غیاث اللغات از مدار ) ( آنندراج از مدار ) ( ناظم الاطباء ). || آنچه با زعفران و شنگرف به روز مکتب نشینی به روی تخته طفلان نویسند. ( غیاث اللغات از برهان قاطع ) ( آنندراج ). و آن را نشره طفلان نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). آنچه بر تخته اطفال نویسند در مکتب. ( فرهنگ خطی ). رجوع به نُشرَه شود :
چرخ را نشره نون والقلم است ازمه نو
کآنهمه سرخی در باختر آمیخته اند.
خاقانی ( از فرهنگ خطی ).
نشره. [ ن ُ رَ ] ( ع اِ ) تعویذ. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). افسون. ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). افسونی که علاج کرده می شود به او دیوانه و بیمار. ( شرح قاموس ) ( از حاشیه برهان قاطع ). حرز دیو دیده و بیمار. ( یادداشت مؤلف ). تعویذی است که بدان دیوانگان و بیماران و یا مردم نزار مشرف به هلاکت را درمان کنند. ( از اقرب الموارد ) :
گر جگرش خسته شد از فزع حادثات
نعت محمد بس است نشره و درمان او.
خاقانی.
نشره من مدح امام است و بس تا نرسد ز اهرمنانم زیان.
خاقانی.
هیکل و نشره و حرزی که اجل باز نداشت هم به تعویذ ده شعبده گر بازدهید.
خاقانی.
خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به آب نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند.
خاقانی.
|| هدیه که برای طفلان نویسند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مرکبی از زعفران و جز آن که لوح اطفال را کنند. ( یادداشت مؤلف ) : از آن چون لوح طفلانم به سرخی اشک و زردی رخ
که دل را نشره عید است ز آن پیر دبستانی.
خاقانی.
- نشره اطفال . رجوع به ترکیب نشره طفلان شود : بیشتر بخوانید ...