نشخوار کردن


معنی انگلیسی:
ruminate, to chew the cud

لغت نامه دهخدا

نشخوار کردن. [ ن َ / ن ُ خوا / خا ک َ دَ ] ( مص مرکب ) واپس جویدن. اجترار. اجرار. خورده را بار دیگر از گلو به دهان آورده جویدن ، چنانکه شتر و بعض حیوانات دیگر. ( یادداشت مؤلف ) :
چنان دان که بخت بدت خوار کرد
جهان خوردت و باز نشخوار کرد.
اسدی.
نشخوار غمت کنم چو اشتر
چون اشتر مست کف برآرم.
مولوی ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عمل نشخوار را انجام دادن

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - نک . نشخوار. ۲ - کنایه از: حرف دیگران را تکرار کردن .

واژه نامه بختیاریکا

هاشت کندن

مترادف ها

champ (فعل)
جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن

quid (فعل)
نشخوار کردن

ruminate (فعل)
اندیشه کردن، نشخوار کردن، دوباره جویدن

فارسی به عربی

بطل

پیشنهاد کاربران

بپرس