نشخوار کردن. [ ن َ / ن ُ خوا / خا ک َ دَ ] ( مص مرکب ) واپس جویدن. اجترار. اجرار. خورده را بار دیگر از گلو به دهان آورده جویدن ، چنانکه شتر و بعض حیوانات دیگر. ( یادداشت مؤلف ) : چنان دان که بخت بدت خوار کرد جهان خوردت و باز نشخوار کرد.
اسدی.
نشخوار غمت کنم چو اشتر چون اشتر مست کف برآرم.
مولوی ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عمل نشخوار را انجام دادن
فرهنگ معین
( ~ . کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - نک . نشخوار. ۲ - کنایه از: حرف دیگران را تکرار کردن .