فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
نشأة: زندگانی.
نشأة اخری: زندگانی دیگر.
هذه النشأة: این زندگانی.
پارسی را پاس بداریم.
بوس به همه.
نشأة اخری: زندگانی دیگر.
هذه النشأة: این زندگانی.
پارسی را پاس بداریم.
بوس به همه.
نشأت و ناشی و منشأ: سرچشمه گرفتن و سرچشمه گرفته و سرچشمه.
بوس به همه.
بوس به همه.
علت به وجود آمدن چیزی ، دلیل اتفاق افتادن اتفاقی یا روی دادن حالتی
آغازگر
برخی از واژه های پارسی در جملات معنی پیدا می کنند.
مثال۱: شخص در کارش"ناشی" است. ( یعنی مهارت لازم را ندارد )
مثال ۲: این امر " ناشی" از عوامل متعدد است. ( یعنی نشأت گرفته از عوامل متعدد است )
مثال۱: شخص در کارش"ناشی" است. ( یعنی مهارت لازم را ندارد )
مثال ۲: این امر " ناشی" از عوامل متعدد است. ( یعنی نشأت گرفته از عوامل متعدد است )
متأثر
گسترش . . . . . راهیابی . . . . . .
شکل گرفتن
سرچشمه
نشات گرفته پارسیش میشه ریشه گرفته