نش ء

لغت نامه دهخدا

نش ء. [ ن َش ْءْ ] ( ع اِ ) ابر بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سحاب مرتفع. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). یا ابر پاره که نخستین نمایان گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). پاره ابری که در آغاز نمایان شود. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || شتران ریزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). صغارالابل ؛ کوچک از شتران. || ج ِ ناشی ٔ. رجوع به ناشی شود. || نسل. ج ، نشاء. گویند هو نش ء سوء، او من نش ء سوء. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) آفریدن. || زیستن. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || جوان گشتن. بالیدن و جوان گشتن. ( آنندراج ). بالیدن و جوان شدن کودک و از حد صباوت گشتن و به بلوغ رسیدن وی. ( از اقرب الموارد ). گوالیدن و جوان گشتن و بزرگ شدن. ( از ناظم الاطباء ). جوان شدن و به ادراک رسیدن. ( از المنجد ). نشوء. نشاءة. نشاء. نشائة. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || بلند برآمدن ابر. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بالا گرفتن ابر. ( المنجد ) ( از اقرب الموارد ). نشوء. نشاءة. نشاء. نشائة. ( المنجد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَّشَأْ: که بخواهیم (جزمش به دلیل این است که شرط شده به جمله بعدی :"إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن ﭐلسَّمَاءِ ءَایَةً ")
تکرار در قرآن: ۲۸(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس