نسیس. [ ن َ ]( ع اِ ) گرسنگی سخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جوع شدید. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || غایت مشقت و جهد مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غایت جهد انسان و جز آن. ( از اقرب الموارد ). || سرشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خلیقت. ( اقرب الموارد ). || بقیه جان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). باقی نفس. ( مهذب الاسماء ). گویند: بلغ منه نسیسه ؛ یعنی قریب به مرگ گردید. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). ج ، نُسُس. || دو رگ است در گوشت که از آن مغز استخوان را تری و تازگی رسد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || تری که بر سر هیزم گرد آید به گاه سوختن. زبدالحطب و ما ینس منه. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رجوع به نسیسة شود. || مسوق. ( اقرب الموارد ). رجوع به منسة شود. || ( مص ) راندن و زجر کردن ناقه را. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). نس . رجوع به نَس شود. || خشک شدن گوشت و نان. نسوس. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). رجوع به نسوس شود.
فرهنگ فارسی
گرسنگی سخت ٠ جوع شدید ٠ یا غایت مشقت و جهد مردم ٠ غایت جهد انسان و جز آن ٠ یا سرشت ٠ خلیقت ٠ یا بقی. جان ٠ باقی نفس ٠ یا خشک شدن گوشت و نان ٠ نسوس ٠