[ویکی الکتاب] معنی نَسْلَخُ: بیرون می کشیم (از مصدر سلخ است که به معنای بیرون کشیدن (اگر با "مِن"متعدی شود )یا کندن(اگر با "عَن "متعدی شود ) است و در عبارت "وَءَایَةٌ لَّهُمْ ﭐللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ ﭐلنَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ " به معنی بیرون کشیدن است)
ریشه کلمه:
سلخ (۳ بار)
«راغب» در «مفردات» می گوید: «سلخ» به معنای کندن پوست حیوان است، و به کندن «زره» از تن، و پایان یافتن ماه، نیز اطلاق شده است. ولی بعضی از مفسران می گویند: این، در صورتی است که «سلخ» با «عَن» متعدی شود و اگر با «مِن» متعدی گردد به معنای خارج ساختن است; ولی، دلیل روشنی برای این تفاوت در کتب لغت نیافتیم هر چند در «لسان العرب» آمده است: «إِنْسَلَخَ النَّهارُ مِنَ اللَّیْلِ خَرَجَ مِنْهُ خُرُوجاً»; ولی، ظاهر این است که این از همان معنای اول گرفته شده.
تعبیر «نَسْلَخُ» از مادّه «سلخ» (بر وزن بلخ) که در اصل، به معنای «کندن پوست حیوان» است، تعبیر لطیفی است، گویی روشنایی روز، همچون لباس سفیدی است که بر تن شب پوشانیده شده، به هنگام غروب آفتاب این لباس را از تن او همچون پوستی می کنند، تا باطن و درون او آشکار گردد.
کندن پوست حیوان. گویند «سَلَخْتُهُ فَانْسَلَخَ» لازم و متعدی آمده است. تمام شدن و گذشتن ماه را به طور استعاره سلخ و انسلاخ گفتهاند در مجمع گوید: انسلاخ خروج شیء است از آنچه پوشیده، اصل آن از سلخ به معنی کندن پوست گوسفند است . . چون ماههای محترم منقضی شدند مشرکان را هر کجا که یافتید بکشید. در «حرم» گذشت که مراداز اشهر حرم چهار ماه مهلت است نه ماههای است نه ماههای حرام مشهور. * . کندن روز از شب ظاهراً بردن نور از مکان شب است و میشود گفت ذرّات هوا در دات خود ظلمانی است نور آفتاب در آنها نفوذ میکند و پیوسته تبدیل به امواج حرارت شده و در ذرات هوا و زمین جذب میشود و چون وقت غروب دیگر نور نرسید. روشنائی به طور کلّی از ذرّات کنده شده آنگاه مردم در ظلمت قرار میگیرند. * . آیات ما قبل درباره یهود است و «عَلَیْهِمْ» در این آیه راجع به آنهاست. و به حضرت رسول دستور است که به آنهابخواند و خبر دهد. و نیز ظاهر آن است که ایه اشاره به قصّه مخصوصی است که یهود از آن خبر داشتند. در تفسیر برهان از حضرت رضا علیه السلام نقل شده: بلعم بن باعورا اسم اعظم میدانست و دعا میکرد مستجاب میشد. به فرعون متمایل گردید و آنگاه که فرعون در طلب موسی و یارانش بود از وی خواست دعا کند تا خدا موسی و یارانش را از رفتن باز دارد. او به الاغ خویش سوار شد تا در پی موسی برود. الاغش از رفتن ایستاد. شروع کرد به زدن آن. الاغ به اذن خدا به زبان آمد و گفت: چرا مرا میزنی؟ میخواهی با تو بیایم تا بر علیه پیامبر خدا و قوم نیکوکار دعا کنی. الاغ را مرتب میزد تا کشته شد در نتیجه اسم اعظم از زبان او بیرون رفت و آن است قول خداوند «فَاَسْلَخَ مِنْها...». این حدیث در المیزان ازتفسیر قمی نقل شده و نیز از درّ منثور از ابن مسعود نقل کرده که: او مردی از بنی اسرائیل بود به نام بلعم بن ابر و از همان کتاب از ابن عباس آمده بلعم بن عوراء و در لفظی بلعام بن عامر همان است مه اسم اعظم به او داده شده بود. در المنار نیز روایات زیادی در این زمینه نقل کرده و در آخر تصریح میکند که اعتمادی به آنهاندارد. در تورات سفر اعداد باب 22 بند پنجم تا آخر باب 24 پیامبری به نام بلعام بن بعور ذکر شده که پادشاهی به نام بالاق از او خواسته بر بنی اسرائیل لعنت کند و او نکره است و هنگام رفتن به نزد بالاق سوار الاغی بوده که در راه الاغش به زبان آمده و آن را سه بار کتک زده است و هاکس در قاموس کتاب مقدس ذیل بلعام مخنصر آن را نقل میکند. میشود گفت که نقل قرآن مجید حقیقت این واقعه است و او پیامبر نبوده بلکه مردی بوده که بعضی از آیات خدا را میدانسته است. مشروح سخن آنکه اگر این قضیّه درباره بلعم صحّت داشته باشد گمان من این است که او مقداری از همان علم را میدانسته که وزیر سلیمان به وسیله آن تخت ملکه سباء را از مسافت زیادی پیش سلیمان حاضر کرد و در سوره نمل ذکر شده است. و در نتیجه سوء استفاده از علم خود و یا عمل نکردن به موجب آن، علم از دستش رفته و مورد غضب خدا شده است. در مجمع از عدّهای نقل شده که مراد از آیه امیّه بن ابی صلت ثقفی شاعر است کتابها را خواند و دانست که خداوند به زودی پیامبری خواهد فرستاد و امید داشت که او حضرت رسول صلی اللّه علیه و اله و سلم باشد و چون آن حضرت مبعوث گردید. حسد ورزید... «و ایمان نیاورد)خداوند «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیناهُ» را درباره او نازل کرد. و نیز نقل شده که درباره ابو عامر راهب که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم او را فاسق نامید و با حضرت مخالفت کرد نازل شده است. در مجمع و جوامع الجامع از حضرت باقر علیه السلام نقل شده: اصل آن درباره بلعم است سپس خداوند آن را بر هر که در مقابل هدایت خدا هوای خویش را پیروی کند مثل زده است. خلاصه آنکه آیه شریفه حال کسی را که میداند و عمل نمیکند مجسّم مینماید یعنی: بر آنها بخوان داستان کسی را که آیات خود به دو دادیم از آیات ما بیرون رفت (مثل بیرون رفتن مار از پوست خود و یا مثل انداختن شخص لباس خود را) شیطان به دنبال او شد و او را یافت تا از گمراهان گردید. اگر میخواستیم او را به وسیله آن رفعت میدادیم ولی او به پستی گرائید و هوس خویش را پیروی کرد حکایت وی حکایت سگ است اگر بر او هجوم بری پارس میکند و زبان بیرون میکند و اگر او را واگذاری باز پارس میکند (نصیحت کنی یا نه سودی ندارد چون میداند و نمیکند) این است حکایت آنانکه آیات ما را تکذیب کردهاند داستانها را بخوان شاید اندیشه کنند.
ریشه کلمه:
سلخ (۳ بار)
«راغب» در «مفردات» می گوید: «سلخ» به معنای کندن پوست حیوان است، و به کندن «زره» از تن، و پایان یافتن ماه، نیز اطلاق شده است. ولی بعضی از مفسران می گویند: این، در صورتی است که «سلخ» با «عَن» متعدی شود و اگر با «مِن» متعدی گردد به معنای خارج ساختن است; ولی، دلیل روشنی برای این تفاوت در کتب لغت نیافتیم هر چند در «لسان العرب» آمده است: «إِنْسَلَخَ النَّهارُ مِنَ اللَّیْلِ خَرَجَ مِنْهُ خُرُوجاً»; ولی، ظاهر این است که این از همان معنای اول گرفته شده.
تعبیر «نَسْلَخُ» از مادّه «سلخ» (بر وزن بلخ) که در اصل، به معنای «کندن پوست حیوان» است، تعبیر لطیفی است، گویی روشنایی روز، همچون لباس سفیدی است که بر تن شب پوشانیده شده، به هنگام غروب آفتاب این لباس را از تن او همچون پوستی می کنند، تا باطن و درون او آشکار گردد.
کندن پوست حیوان. گویند «سَلَخْتُهُ فَانْسَلَخَ» لازم و متعدی آمده است. تمام شدن و گذشتن ماه را به طور استعاره سلخ و انسلاخ گفتهاند در مجمع گوید: انسلاخ خروج شیء است از آنچه پوشیده، اصل آن از سلخ به معنی کندن پوست گوسفند است . . چون ماههای محترم منقضی شدند مشرکان را هر کجا که یافتید بکشید. در «حرم» گذشت که مراداز اشهر حرم چهار ماه مهلت است نه ماههای است نه ماههای حرام مشهور. * . کندن روز از شب ظاهراً بردن نور از مکان شب است و میشود گفت ذرّات هوا در دات خود ظلمانی است نور آفتاب در آنها نفوذ میکند و پیوسته تبدیل به امواج حرارت شده و در ذرات هوا و زمین جذب میشود و چون وقت غروب دیگر نور نرسید. روشنائی به طور کلّی از ذرّات کنده شده آنگاه مردم در ظلمت قرار میگیرند. * . آیات ما قبل درباره یهود است و «عَلَیْهِمْ» در این آیه راجع به آنهاست. و به حضرت رسول دستور است که به آنهابخواند و خبر دهد. و نیز ظاهر آن است که ایه اشاره به قصّه مخصوصی است که یهود از آن خبر داشتند. در تفسیر برهان از حضرت رضا علیه السلام نقل شده: بلعم بن باعورا اسم اعظم میدانست و دعا میکرد مستجاب میشد. به فرعون متمایل گردید و آنگاه که فرعون در طلب موسی و یارانش بود از وی خواست دعا کند تا خدا موسی و یارانش را از رفتن باز دارد. او به الاغ خویش سوار شد تا در پی موسی برود. الاغش از رفتن ایستاد. شروع کرد به زدن آن. الاغ به اذن خدا به زبان آمد و گفت: چرا مرا میزنی؟ میخواهی با تو بیایم تا بر علیه پیامبر خدا و قوم نیکوکار دعا کنی. الاغ را مرتب میزد تا کشته شد در نتیجه اسم اعظم از زبان او بیرون رفت و آن است قول خداوند «فَاَسْلَخَ مِنْها...». این حدیث در المیزان ازتفسیر قمی نقل شده و نیز از درّ منثور از ابن مسعود نقل کرده که: او مردی از بنی اسرائیل بود به نام بلعم بن ابر و از همان کتاب از ابن عباس آمده بلعم بن عوراء و در لفظی بلعام بن عامر همان است مه اسم اعظم به او داده شده بود. در المنار نیز روایات زیادی در این زمینه نقل کرده و در آخر تصریح میکند که اعتمادی به آنهاندارد. در تورات سفر اعداد باب 22 بند پنجم تا آخر باب 24 پیامبری به نام بلعام بن بعور ذکر شده که پادشاهی به نام بالاق از او خواسته بر بنی اسرائیل لعنت کند و او نکره است و هنگام رفتن به نزد بالاق سوار الاغی بوده که در راه الاغش به زبان آمده و آن را سه بار کتک زده است و هاکس در قاموس کتاب مقدس ذیل بلعام مخنصر آن را نقل میکند. میشود گفت که نقل قرآن مجید حقیقت این واقعه است و او پیامبر نبوده بلکه مردی بوده که بعضی از آیات خدا را میدانسته است. مشروح سخن آنکه اگر این قضیّه درباره بلعم صحّت داشته باشد گمان من این است که او مقداری از همان علم را میدانسته که وزیر سلیمان به وسیله آن تخت ملکه سباء را از مسافت زیادی پیش سلیمان حاضر کرد و در سوره نمل ذکر شده است. و در نتیجه سوء استفاده از علم خود و یا عمل نکردن به موجب آن، علم از دستش رفته و مورد غضب خدا شده است. در مجمع از عدّهای نقل شده که مراد از آیه امیّه بن ابی صلت ثقفی شاعر است کتابها را خواند و دانست که خداوند به زودی پیامبری خواهد فرستاد و امید داشت که او حضرت رسول صلی اللّه علیه و اله و سلم باشد و چون آن حضرت مبعوث گردید. حسد ورزید... «و ایمان نیاورد)خداوند «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیناهُ» را درباره او نازل کرد. و نیز نقل شده که درباره ابو عامر راهب که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم او را فاسق نامید و با حضرت مخالفت کرد نازل شده است. در مجمع و جوامع الجامع از حضرت باقر علیه السلام نقل شده: اصل آن درباره بلعم است سپس خداوند آن را بر هر که در مقابل هدایت خدا هوای خویش را پیروی کند مثل زده است. خلاصه آنکه آیه شریفه حال کسی را که میداند و عمل نمیکند مجسّم مینماید یعنی: بر آنها بخوان داستان کسی را که آیات خود به دو دادیم از آیات ما بیرون رفت (مثل بیرون رفتن مار از پوست خود و یا مثل انداختن شخص لباس خود را) شیطان به دنبال او شد و او را یافت تا از گمراهان گردید. اگر میخواستیم او را به وسیله آن رفعت میدادیم ولی او به پستی گرائید و هوس خویش را پیروی کرد حکایت وی حکایت سگ است اگر بر او هجوم بری پارس میکند و زبان بیرون میکند و اگر او را واگذاری باز پارس میکند (نصیحت کنی یا نه سودی ندارد چون میداند و نمیکند) این است حکایت آنانکه آیات ما را تکذیب کردهاند داستانها را بخوان شاید اندیشه کنند.
wikialkb: نَسْلَخ