نسف
لغت نامه دهخدا
نسف. [ ن ِ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ نسفة. رجوع به نسفة شود.
نسف. [ ن ُ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ نسفة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نسفة شود.
نسف. [ ن ُ س ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نسفة. رجوع به نسفة شود.
نسف. [ ن َ س َ ] ( اِخ ) نخشب : و چون به... که سرحد بخاراست از طرف نسف رسیدم نماز خفتن شده بود. ( انیس الطالبین ص 134 ). و چند روز در بخارا باشیدم و به ضرورت به طرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم. ( انیس الطالبین ص 130 ). رجوع به نخشب شود.
فرهنگ فارسی
نخشب ٠ و چون به ٠٠٠ که سر حد بخار است از طرف نسف رسیدم نماز خفتن شده بود ٠ و چند روز در بخارا باشیدم و به ضرورت به طرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم ٠
فرهنگ عمید
۲. دانه را با غربال بیختن و پاک کردن.
۳. پراکنده ساختن باد خاک را.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی نِصْفُ: نصف - نیم - یک دوم
معنی نُسِفَتْ: پراکنده شدند (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی یَنسِفُهَا: آن را می پراکند (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی نَسْفاً: پراکندگی وصف ناشدنی - پراکندگی کامل (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی نَنسِفَنَّهُ: حتماً می پاشیم - حتماً پراکنده می کنیم (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
تکرار در قرآن: ۵(بار)
کندن. پراکندن. «نَسَفَ الرّیحُ التُّرابَ: فَرَّقَهُّ وَ ذَرَّهُ» باد خاک را پراکند. «نَسَفَ اِلْبناء نَسْفاً: قَلَعَهُ مَنْ اَصْلِهِ» . آن را ریز ریز کرده سپس بطور کامل در دریا میپراکنیم. * . . آیات در باره ریزریز و پراکنده شدن کوهها در قیامت است که در «جبل» بطور مشروح گفتهایم.
معنی نُسِفَتْ: پراکنده شدند (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی یَنسِفُهَا: آن را می پراکند (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی نَسْفاً: پراکندگی وصف ناشدنی - پراکندگی کامل (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی نَنسِفَنَّهُ: حتماً می پاشیم - حتماً پراکنده می کنیم (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
تکرار در قرآن: ۵(بار)
کندن. پراکندن. «نَسَفَ الرّیحُ التُّرابَ: فَرَّقَهُّ وَ ذَرَّهُ» باد خاک را پراکند. «نَسَفَ اِلْبناء نَسْفاً: قَلَعَهُ مَنْ اَصْلِهِ» . آن را ریز ریز کرده سپس بطور کامل در دریا میپراکنیم. * . . آیات در باره ریزریز و پراکنده شدن کوهها در قیامت است که در «جبل» بطور مشروح گفتهایم.
wikialkb: ریشه_نسف
دانشنامه آزاد فارسی
نَسَف
رجوع شود به:قرشی
رجوع شود به:قرشی
wikijoo: نسف
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید