نسع
لغت نامه دهخدا
نسع. [ ن ِ ] ( ع اِ ) نوار و تنگ ستور که از دوال پهن بافند بر شکل شراک کفش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). نوار ادیمین و دوال تافته. ( از مهذب الاسماء ). نوار. ( دهار ). دوال یا ریسمان پهن طویلی که بدان بارها را [ بر پشت ستور ] بندند. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). نسعة، پاره ای ازآن. ( منتهی الارب ) ( از المنجد ). ج ، اَنساع ، نُسوع ، نِسَع، نُسْع. || مفصل میان کف و ساعد. ( ازالمنجد ) ( از اقرب الموارد ). بند میان کف و رش دست. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نام باد شمال . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). اسم عَلَم است برای باد شمال. ( از معجم متن اللغة ).
نسع. [ ن ِ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ نِسْع. رجوع به نِسْع شود.
نسع. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نِسْع. رجوع به نِسْع شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید